گنجور

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

مرا گفتا سه حاجت دارم ای دوست

برون می‌باید آمد با تو از پوست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۷) حکایت آن پیر که دختر جوان خواست

 

مرا گوید ندارم موی تو دوست

که پنبه در دهان مرده نیکوست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۶) حکایت پیر خالو سرخسی

 

که تا من لحظهٔ ز اندیشهٔ دوست

نه از مغزم خبر دارم نه از پوست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۶) گفتار عبّاسۀ طوسی در دنیا

 

همه دنیا چو مرداریست ای دوست

وزو مردارتر آنک از پی اوست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۳) در معنی آن که غیبت گناهی بزرگ است

 

ازان توبه کند، آخر کسی اوست

که در صحن بهشتش ره دهد دوست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۵) حکایت ایاز و درد چشم او

 

خدائی آنچنان میداردت دوست

ازان شادی توان گنجید در پوست؟

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱۰) حکایت محمود با شیخ خرقانی

 

منم با این همه مشتاقم و دوست

اگر مشتاق من باشی تو نیکوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید

 

که در خور نیست حق جز حق ای دوست

چه برخیزد ازین مشتی رگ و پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۳ - فی فضیلت امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه

 

ازین بگذر خدا را باش کاصل اوست

دگر سر برنه و در سرکش ای دوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل

 

چنان درجان او شوقیست از دوست

که نه از مغز اندیشد نه از پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هشتم » بخش ۱ - المقاله الثمانیه

 

ترا چه جرم کآوردندت ای دوست

تویی در راه معنی مغز هر پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

چو اینجا مردی آنجا زادی ای دوست

سخن را باز کردم پیش تو پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

بمانی چون پیازی پوست بر پوست

همی سوزی چو نبود مغزت ای دوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

وگر علم لدنی داری ای دوست

بود علم تو مغز و علم ما پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقاله العاشر

 

بهر دم کز تو برمی‌آید ای دوست

چنان باید که پنداری یکی توست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

برین درگه چه می‌پنداری ای دوست‌؟

که از مغز جهان فرقی‌ست با پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

چنین جرمی عظیم القدر ای دوست

نگردد از پی مشتی رگ و پوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

تو تا بیرون نیایی از سرو پوست

نیابی ایمنی بر درگه دوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

فکندی همچو سقا آب در پوست

نه آبست این که فردا آتشت اوست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

هر آن ملکی که از جان داری‌اش دوست

نیرزد هیچ چون مرگ از پی اوست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۵
sunny dark_mode