فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
بپروردم ورا چونانکه بایست
به هر رنگی و هر بویی که شایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
هنوز این پیکر وارون به پایست
هنوز این موبد جادو به جایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
مرا کاری به رایت رهنمایست
بدانستم که رایت تا چه جایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
ببرد از بهر دختر هر چه بایست
یکایک آنچه شاهان را بشایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
مرا آن تیغ و آن باز و به جایست
که از روی زمین دشمن زدایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
مرا گفتی همان تیغم به جایست
که از روی زمین دشمن زدایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس
به پیری گر نبودی عشق شایست
مرا این عشق با این غم چه بایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
به آتش مان چه سوزد نه خدایست
که دوزخ دار و پادافره نمایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
گر اندوه است می اندهربای ست
و گر شادیست می شادی فزای است

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
گلی کش خار زلف مشک سایست
عجبتر آنکه مشکش دلربایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مروشاهجان و آگاه شدن ویس ازان
مرا چون این خبر بشنید بایست
گرم مرگ آمدی زین پیش شایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
چو رامین ویس و موبد را نشایست
ترا هم جفت او بودن نبایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۴ - پشیمان شدن ویس از کردهء خویش
مگر ما را جزین بهره نبایست
و گر چونین نبودی خود نشایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۴ - پشیمان شدن ویس از کردهء خویش
چو از تو آن چنان کردار شایست
مرا خود بیش و کم گفتن نبایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
مرا فرجام جز چونین نبایست
و گر چونین نبودی خود نشایست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
مگر سایهء شب از فر همایست
چو نور روز از فر خدایست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب
فلک را چتر بد سلطان ببایست
که الحق چتر بیسلطان نشایست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمسالدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز
گلوی خصم وی سنگین درایست
چو مغناطیس از آن آهنربایست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین
چه جایست این که بس دلگیر جایست
که زد رایت که بس شوریده رایست

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین
نخفت ار چند خوابش میببایست
که در بر دوستان بستن نشایست
