نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹ - خطاب زمینبوس
دهان زهدم ار چه خشک خانی است
لسان رَطبَم، آب زندگانی است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین
خوشا ملکا که ملک زندگانی است
بها روزا که آن روز جوانی است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر
نفس کاو خواجهتاش زندگانی است
ز ما پرورده باد خزانی است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۱ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
هنوزم لب پر آب زندگانی است
هنوزم آب در جوی جوانی است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۲ - در نموداری اعیان و خورشید جان فرماید
کمال سالک اینجا جانفشانی است
پس آنگه دیدن راز نهانی است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۱ - در عین العیان توحید گوید
وصال عاشقان درجان فشانی است
که عاشق در ازل راز نهانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید
نمود عشق و معنی بی نشانی است
بَرِ عشاق این راز نهانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۲ - در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید
مرا کشتن امید زندگانی است
که در کشتن حیات جاودانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید
فنا عین بقای جاودانی است
فنا بنگر که آن راز نهانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
مرا این کشتن تو زندگانی است
حقیقت مر حیات جاودانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
در این کعبه جمال جاودانی است
درونش هم نشانِ بی نشانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
حقیقت آب اینجا زندگانی است
در او بسیار اسرار معانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
ز وصلش جان و دل در شادمانی است
وصال ما کنون در زندگانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید
در آخر در یکی این جمله فانی است
ترادیدن ز خود راز نهانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
ابی تو هیچ دان کاین جمله فانی است
ترا گفتم من این راز نهانی است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
گمانم رفته است و بی گمانی است
نشانم این زمان در بی نشانی است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۳ - در سبب نظم این جواهر که زمرد وصف خضر خان واسطهٔ عقد اوست
شناسد آنکه مرد زندگانی است
که ذوق برگ خائی ذوق جانی است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
ازو بر هر سری مهری نهانی است
وگر خشم آورد هم مهربانی است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۰ - قاعده در تشبیه کتاب آفرینش به کتاب وحی
پس از وی جرمهای آسمانی است
که در وی سورهٔ سبع المثانی است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۵ - تمثیل در بیان اقسام مرگ و ظهور اطوار قیامت در لحظهٔ مرگ
بقا حق راست باقی جمله فانی است
بیانش جمله در «سبع المثانی» است