گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

دلا بر چشم تر نه آستین را

چه می‌پوئی عبث روی زمین را؟

ز محراب دو ابروی تو پیداست

که با خود کرده روی کفر و دین را

ز موی پوست تخت فقر بافند

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

گرم آسوده دوران می گذارد

کی آن زلف پریشان می گذارد

بخون ما چنان تشنه است تیرت

که پا در آب پیکان می گذارد

گذارد زاد راهی رهزن عشق

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵

 

حدیثت نامه را تعویذ جان شد

قلم را نام تو ورد زبان شد

دگر از خود چه گلها می توان چید

براهت خار مغز استخوان شد

بنرمی با درشتان می توان ساخت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹

 

زپایم دهر خاری برنیاورد

که بختم صد بلا بر سر نیاورد

اجل از شیرمردان هر که را برد

بجایش دهر جز دختر نیاورد

درین عهد از رواج تیره روزی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

دلی دارم کزو دلها بسوزد

تر و خشک تعلق را بسوزد

چو اختر بر سپهر خاکساری

بمیرد روزها شبها بسوزد

میان خاکساران سوزم از غم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳

 

بت پیمان شکم دم از وفا زد

اثر نقشی بر آب گریه ها زد

خوشا آسایش دردی که ما را

چنان گیرد که نتوان دست و پا زد

ز درد رشک همکاران کبابیم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴

 

ز خجلت تا دل ما را شکسته

بود چون ساقی مینا شکسته

سزاوار جفایت هیچکس نیست

براهت خار قدر پا شکسته

زدستت باده ساقی مومیائی است

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - و نیز در مدح ابوالمظفر شاه جهان

 

سحاب آراست باغ و بوستانرا

فدای باغبان کن خان و مان را

همان آبی که گرد از روی گل شست

بدینسان مست دارد بلبلان را

چنان گلبن گرانبارست از گل

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - هنگامی که در بیجابور مورد سوئظن قرار گرفته و به حبس افتاده است

 

فلک قد را نمی پرسی که گردون

چرا آزرد ما را بی محابا

چرا زد راه بیمار غمی را

که می آید بدرگاه مسیحا

حدیث طرفه ای دارم که باشد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

شهنشاها دکن یک کف زمین است

زمین‌داران او مانند انگشت

اگر با هم شوند انگشت‌ها جمع

به کوه دولتت نتوان زدن مشت

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - تاریخ فوت آصف خان

 

خوش آن روشندل صاحب بصیرت

که بیند پشت و رو کار جهان را

چو دنیا را بکام خویش بیند

بقدر سود اندیشد زیان را

فلک برگشتنی دارد، چه حاصل

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا

 

خوشا هندوستان مأوای عشرت

سواد اعظم اقلیم راحت

زخاک پاک او برداشتن کام

چنان آسان که بردارد کسی گام

متاع خاطر جمع و دل شاد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن

 

چو اقبال از نظام الملک برگشت

بکشت بخت او شبنم شرر گشت

نهال دولت او این برآورد

که از خود چون چنار آتش برآورد

ز مغروری و مستی و جوانی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در شکستن دست خود گفته

 

کیم من داغداری از زمانه

بهر داغی خدنگ را نشانه

ز گمنامی بشهر خود غریبی

شکسته خاطری محنت نصیبی

هدف وارم همیشه رو گشاده

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب و توصیف بیماری او

 

مرا تا افکند هر روز جائی

نصیبم کرده گردون بادپائی

بسیر هر دیاری چون کنم میل

بره منزل نفهمیده است چون سیل

زخوش رفتاری آن برق آئین

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)

 

زهی قصری که گردونت دهد باج

سخن را برده تعریفت بمعراج

زشوق دیدن ایوانت خورشید

نخوابد همچو طفل اندر شب عید

ملایک بال بر سقفت کشیده

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - در وصف قصر پادشاهی

 

زهی دولتسرای آتش افروز

فروغ تو جهان را صبح نوروز

رخ افلاک را آئینه بامت

چراغ اختران روشن زجاهت

ز شأن تست گر چرخت ببالاست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - ایضا له

 

ندارد شش جهت چون این مثمن

که باشد هفت چرخش زیر دامن

ملایک چون کبوتر بر رواقش

ثریا کوزه نرگس بطاقش

صفای هشت خلد از وی عیانست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر

 

دگر بخت از در یاری برآمد

بشهرستان عیشم رهبر آمد

ره و رسم جفاجویان دگر شد

کسی کو بود رهزن راهبر شد

بگلزاریم طالع رهنما گشت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - کتابه دولتخانه صفاپور

 

زهی دلکش بنای چرخ پایه

جهان از آب و رنگت برده مایه

بهار بوستان آفرینش

نظر باز جمالت چشم بینش

فتد عکست چو در آئینه صبح

[...]

کلیم
 
 
۱
۲