مرا تا افکند هر روز جائی
نصیبم کرده گردون بادپائی
بسیر هر دیاری چون کنم میل
بره منزل نفهمیده است چون سیل
زخوش رفتاری آن برق آئین
مسافر را وطن شد خانه زین
کند گوشه نشین هم آن تمنا
که اندر دامن زینش کشد پا
زسرتاپا همه شیرین و مرغوب
سکون و جنبش چون نبض مطلوب
فشاند نقش بند باغ و بستان
غبار یال او بر سنبلستان
دمش را دلبران آرند در پیش
زنند آسان گره بر طره خویش
باو گر آشنا سازند ران را
برد از یاد عاشق دلبران را
زمویش گر ببندی تار بر چنگ
نوایش می رود فرسنگ فرسنگ
همه اعضاش بر هم سبقت اندیش
کفل داغست بر پس ماندن خویش
ز نام کاه ار غیرت رمیده
که حرف کاهلی در کاه دیده
زنعلش گر کسی پیکان بسازد
زگرمی تکش جوشن گدازد
در آرد تیر را بیخود برفتار
پرد چون مرغ از دست کماندار
ز مویش گر ببافد دام صیاد
کند چون بال در پرواز امداد
سم سختش ز قید نعل رسته
نباشد کاسه هایش بند بسته
قلم چون نسبتی دارد بآن پا
بمیدان سخن گردد سراپا
ز جولانش صفاخیز است میدان
بر او پاشیده آب از گرد جولان
مگر روزی بپایش خورد سوگند
که می لرزد صبا را بند از بند
سپه کی حمله اش را آورد تاب
کس از لشکر نبندند راه سیلاب
درون گرد فوج آن برق رفتار
نمایان همچو آتش در شب تار
بسیرش چشم اختر کرد تأثیر
در آخر کند شد برنده شمشیر
زبیماری نماندش آن تک و تاز
تو گوئی بال و پر را ریخت شهباز
اگر باشد دمی چون شعله چالاک
دمی دیگر چو اختر خفته بر خاک
بگل تشبیه آن گلگون تمامست
که ضعف و قوتش هر صبح و شامست
سبک چون رنگ از رو جستی از جا
کنون رنگ حنا می بنددش پا
سوار او چو کشتی خصم افکن
بمیدان کندی از سم گور دشمن
کنون دیوار راهش برگ کاه است
نشان میخ نعلش چار راهست
درو هر گاه عکسی اوفتاده
روان گردیده آب ایستاده
کنون بر راه سیلش گر بدارم
به پیش سیل دیواری بر آرم
براه کاهلی تا پا نهاده
یکی دانسته طول و عرض جاده
زبس خشکست نی بست تن او
شرر آتش زنددر خرمن او
کشم از سنگلاخش بر کناری
مبادا نعلش انگیزد شراری
بپهلو استخوانش در خزیده
بسان کاغذ مسطر کشیده
اگر بر دیده مور افتدش راه
چنان افتد که گوئی رفت در چاه
چو با بر سایه گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده
رکاب او بسان حلقه در
بود بیگانه با پا تا بمحشر
نخواهد گشت دیگر صحت اندوز
تنزل می کند چون سیل هر روز
زدست آخر عنانش رفت بیرون
سوارم بر خر خود کرد گردون
هوای صید آهو کرد ایام
قضا اسب مرا افکند در دام
اجل را طرفه دامی صید بند است
که پای باد هم آنجا نه بند است
نمی گویم که اسبم رفت بر باد
نسیمی می وزید از جنبش افتاد
سگان از خوردن او پر برآرند
همان بهتر که در خاکش سپارند
بخاک آن آتش افتادست از تاب
نیارامد بسان باد در آب
صبا را سوخت از درد یتیمی
نشسته بر رخش گرد یتیمی
سزد گر برق هم ماتم گزیند
بجای شمع بر خاکش نشیند
چگونه تنگش از آغوش بگذاشت
عنان از گردنش چون دست برداشت
ز پهلویش براحت بود شاید
که از چشم رکابش اشک آید
همه تازی نژادان تعزیت کیش
پریشان کرده بر سر کاکل خویش
کنند از شیهه شیون در طویله
تو گوئی مرده لیلی در قبیله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی از حال و روز یک اسب سواری است که به واسطه وقایع زندگی، ناملایمات و تغییرات، دچار تنهایی و افسردگی شده است. شاعر از زحمات و تلاشهایی که برای نگهداری و تربیت این اسب انجام شده، میگوید و احساس ناخوشایند از روحیه اسب را منتقل میکند. اسب نماد زیبایی و قدرت است اما به تدریج به دلیل سختیهای زندگی و غم یتیمی، به حالت خاموشی و تنهایی میرسد. شاعر به تأثیرهای ناشی از گذر زمان و تغییرات محیطی نیز اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه زندگی میتواند بر روح و روان موجودات تأثیر بگذارد. در نهایت، شعر به نوعی سوگواری برای از دسترفتهها و یادآوری زیباییهای گذشته تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: به من روزانه جایی میدهد، اما همچون بادی بیثبات، هر روز در مکانی جدید قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: هر کس در جستجوی مکانی برای زندگی است، اما مانند سیل، این انتخاب بدون درک و آگاهی است.
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار خوشایند و دلنشین او، مسافران احساس کردند که اینجا خانهی خودشان است و به راحتی در آنجا سکونت کردند.
هوش مصنوعی: گوشه نشین، نیز آرزویی دارد که در دامن زین (اسب) خود با پا کشیده شود.
هوش مصنوعی: تمامی وجود تو تند و شیرین است، آرامش و حرکت در تو به مانند نبضی جذاب و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: نقاشی از باغ و گلزار به وجود میآورد و غباری که بر یال او نشسته، زیبایی سنبلستان را افزایش میدهد.
هوش مصنوعی: عشقها و دلبرها با ناز و لطافت به هم نزدیک میشوند و به سادگی میتوانند در موهای خود گره بزنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی را با عشق و ارتباط آشنا کنند، محبت و یاد معشوقانش را از یاد میبرد.
هوش مصنوعی: اگر به او اجازه ندهی تا با صدای دلنشینش آواز بخواند، صدایش دورتر و دورتر خواهد رفت.
هوش مصنوعی: همهی اعضای بدن در تلاشند که از هم سبقت بگیرند، اما کمرشان نشان میدهد که به دنبال عقبماندگی خود هستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دلیل کمبود غیرت از نام خود فاصله بگیرد، نشانه آن است که در کارهایش سستی و تنبلی را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی با گرما و حرارت بر او پیکان بسازد، آنچنان تحت فشار قرار میگیرد که زرهاش ذوب خواهد شد.
هوش مصنوعی: تیر بیهدف به سوی پردهای میرود، درست مثل پرندهای که از دستان کماندار میگریزد.
هوش مصنوعی: اگر او از موی خود دام ببافد، مانند بالی در پرواز، به صیاد کمک میکند.
هوش مصنوعی: سم اسب وقتی از لنگر نعل رهایی یابد، باز هم به دستههایش وابسته است.
هوش مصنوعی: قلم که نسبت به کلام و گفتار اهمیت دارد، وقتی به میدان گفت و گو میآید، تمام وجودش در این عرصه صرف میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر حرکت و جست و خیز او، میدان پر از صفا و زندگی است و آب از گرد و غبار ناشی از حرکتش به اطراف پاشیده شده است.
هوش مصنوعی: شاید روزی قسمی بخورد که صحنهای به وجود آورد که باعث شود باد نیز از شدت وجد و هیجان بلرزد و از هم باز شود.
هوش مصنوعی: سپه با حملهاش میخواهد مانع شود تا کسی از لشکر نتواند راه فرار را پیدا کند. در واقع، او تلاش دارد که تمامی راهها را مسدود کند و هیچ کس نتواند از میدان نبرد خارج شود.
هوش مصنوعی: در دل گروه آن نور، حرکاتش به وضوح دیده میشود، مانند شعلهای در تاریکی شب.
هوش مصنوعی: چشمان او مانند ستارهای درخشان تأثیر زیادی گذاشت و در نهایت باعث شد که او در کارش موفق و پیروز شود.
هوش مصنوعی: او از بیماریش خلاص نمیشود و انگار که پروازش را از دست داده است، همانطور که عقاب در یک تکان و شتاب نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: گاهی انسان در یک لحظه میتواند پر انرژی و فعال باشد، همانند شعلهای که به سرعت میسوزد، و در لحظهای دیگر میتواند بیحال و آرام، مانند ستارهای که در آسمان خاموش است.
هوش مصنوعی: این گل زیبا به همه چیز شباهت دارد، زیرا هر روز و شب نشان دهنده زیبایی و زشتی آن است.
هوش مصنوعی: سبک و آزاد مانند رنگی که به آسانی از جایی خارج میشود، حالا حنا بر پایش بسته شده است.
هوش مصنوعی: سوار، مانند کشتی، دشمن را به میدان میافکند و از سم اسب خود، گور دشمن را میسوزاند.
هوش مصنوعی: اکنون دیوار نشانهای از بیپناهی و ضعف بهچشم میخورد و میتوان فهمید که آثاری از گذشتگان در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرگاه عکسی از او در آب افتاده، به نظر میرسد که آب به حالت سکون درآمده و روح او در آن جاری شده است.
هوش مصنوعی: حال اگر بخواهم جلوی سیل او را بگیرم، دیواری را میسازم که مانع پیشرفت او شود.
هوش مصنوعی: به خاطر کسالت و تنبلی، فردی متوجه طول و عرض جادهای شده که بر آن قدم گذاشته است.
هوش مصنوعی: نی آنقدر خشک و بیرمق است که به تن او (تن نی) یک جرقه از آتش میزند و آتش میگیرد؛ یعنی اگرچه به نظر بیخاصیت میآید، اما درونش میتواند آتش سوزانی نهفته باشد.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط از موانع عبور کن تا مشکلی پیش نیاید و شعلهای از آن بر نخل نغلتد.
هوش مصنوعی: او در کنجی به آرامی نشسته و مانند کاغذی که روی آن نوشتهای باشد، خود را جمع کرده است.
هوش مصنوعی: اگر یک مور بر روی چشم کسی بیفتد، به نظر میرسد که آن مور به درون چاه افتاده است.
هوش مصنوعی: زمانی که سایهی بر و گردن بر زمین افتاده باشد، به نظر میرسد که در مواجهه با نگاه کسی او را تعقیب میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر میکشند که رکاب (پایه یا پشتیبانی) او مانند حلقهای است که به پا نمیچسبد و در روز رستاخیز بیگانه خواهد بود. این جمله نشاندهنده نوعی عدم وابستگی و فاصله از دنیای ظاهری یا مادی است.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوان به درستی از آنچه بدست آمده، لذت برد؛ زیرا هر روز مانند سیلی که پایین میآید، دچار کاهش و افت میشود.
هوش مصنوعی: در نهایت، کنترل و تسلط بر او از دست رفت و من بر اسب خود نشستهام و دنیا در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: در روزگار سرنوشت، وقتی که شرایط به نفع من نبود، از روی آرزو و میل شکار آهو، اسب من در تله افتاد.
هوش مصنوعی: مرگ مانند دام جذابی است که همواره آماده صید است و حتی قدرت باد نیز در آنجا تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: نمیگویم که اسبم به خاطر باد رفت، بلکه نسیمی که وزید باعث شد او از حرکت بایستد.
هوش مصنوعی: سگها از خوردن او سیر میشوند، بهتر است که او را در خاک دفن کنند.
هوش مصنوعی: خاک دارد آتش میافتد و از شدت گرما آرامش ندارد، مانند باد که در آب نمیتواند سکون یابد.
هوش مصنوعی: نسیم، از درد یتیمی میسوزد و بر چهرهاش رد و نشان یتیمی نشسته است.
هوش مصنوعی: اگر برق هم در ماتم غمگین شود و جای شمع بر خاک بنشیند، حق دارد.
هوش مصنوعی: چگونه او بهناگهان از آغوشش رها شد و در حالی که دستش را برداشت، کنترلش از دستش خارج شد؟
هوش مصنوعی: از کنار او به آرامی میتوان گذشت، شاید اشک از چشمانش بریزد.
هوش مصنوعی: همه عربزبانان عزادار با ایمان و مذهب خود را در وضعیتی آشفته و پریشان قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: در طویله صدای شیون و ناله هست، انگار که لیلی در بین مردم قبیله مرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.