خوش آن روشندل صاحب بصیرت
که بیند پشت و رو کار جهان را
چو دنیا را بکام خویش بیند
بقدر سود اندیشد زیان را
فلک برگشتنی دارد، چه حاصل
بسوی خود کشیدن این کمان را
دکان ما و من خواهند برچید
ز تابوتست تخته این دکان را
روان آبی بود در گلشن تن
کزان رونق بود این گلستان را
بهنگامی کز آن میراب تقدیر
ز بالا بندد این آب روان را
مآل حال آصفخان بداند
کند روشن فضای آسمان را
عنان اختیارش رفت از دست
که بگرفتی گریبان جهان را
زکار افتاد آن دستی که لایق
نمی دید آستین کهکشان را
ز دل تاریخ فوتش خواستم، خواند
بمن این بیت چون آب روان را
(نه آصفجاه و نه آن جاه ماند
بقا بادا سلیمان زمان را)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تفکر و بصیرت انسانی اشاره دارد که میتواند حقیقت و واقعیتهای عمیقتری را در زندگی ببیند. شاعر به تضادهای دنیا و الزامات آن اشاره میکند و میگوید که اگر کسی زندگی را تنها از جنبههای سود و زیان ببیند، به حقیقت معنای زندگی پی نبرده است. او به ناپایداری دنیا و سرنوشت انسانها میپردازد و تأکید میکند که متاعهای دنیوی همواره در حال تغییرند و هیچ چیز در این دنیا ماندگار نیست. در نهایت، شاعر آرزو میکند که بقا و بزرگی برای انسانهای نیکوکار همچون سلیمان زمان باقی بماند.
هوش مصنوعی: شخصی که فهیم و بصیر است، با دیدی روشن میتواند حقایق و امور جهان را به درستی مشاهده کند و از جنبههای مختلف آن آگاه باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان دنیا را به نحوی که خود میخواهد ببیند، تنها به اندازهی سود خود فکر میکند و به زیانها توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: آسمان چرخهای دارد و در این میان، کشیدن کمان به سوی خود هیچ فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: این مصراع به این معناست که دکان ما و من در حال بسته شدن است و این وضعیت به خاطر آن است که به زودی همه چیز به پایان خواهد رسید. به عبارت دیگر، نشانهای از فراموشی یا پایان کار ماست و دیگر نخواهیم توانست فعالیت کنیم.
هوش مصنوعی: روحی مانند آب است که در باغی پر از گل جریان دارد و همین روح باعث زیبایی و رونق این گلستان میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که فرماندهی برتر، این جریان آب را از بالا قطع کند.
هوش مصنوعی: آصفخان میداند که در نهایت وضعیت او چه خواهد شد و میتواند آسمان را روشن کند.
هوش مصنوعی: وقتی که اختیار او از دستش خارج شد، به قدری درگیر شد که تمام جهان را به چنگ گرفت.
هوش مصنوعی: دستی که شایستگی داشت، حالا بیکار مانده است زیرا خود را لایق آستین کهکشان نمیداند.
هوش مصنوعی: از دل تاریخ، راجع به فوت او پرسیدم و تاریخ به من گفت که مانند آب روان است.
هوش مصنوعی: نه آصف جاه و نه آن مقام باقی نماند، امید است که سلیمان همچنان زنده بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد خواست کردن این جهان را
کزو کون و فسادست این و آن را
ز مرگ شاهزاده نصرة الدین
نه دل را ماند قوت ، نه زبان را
جهانی بود در انواع مردی
که داند مرثیت گفتن جهان را؟
چه طرز آرم که ارز آرد زبان را؟
چه برگیرم که در گیرد جهان را؟
غلام و مادر طفل آن جوان را
نه چندان زد که بتوان گفت آن را
زهی فرمانده مطلق جهان را
مشرف کرده نامت هر زبان را
فلک بر تخت شاهی نانشانده
چو تو یک خسروخسرو نشان را
اثرهای بزرگت شاد کرده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.