گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما

هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما

به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند

به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما

به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

نشست بار فراقی چو کوه بر دل ما

به وصل خویش مگر حل کنی تو مشکل ما

به درد عشق رخت ای نگار سنگین دل

بگو چه شد بجز از خون دیده حاصل ما

غم فراق و دل ریش و سینه ی پردرد

[...]

جهان ملک خاتون
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

به‌دست خویش چهل صبح بامداد الست

ندید تخم گلی تا نکشت در گل ما

چه ماه بود که از آسمان فرود آمد

نشست خوش متمکن به برج منزل ما

ملک که بود که افتاد در چه بابل

[...]

شمس مغربی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما

چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما

چه سود روی عبادت به کعبه آوردن

چونیست قبله روی تو در مقابل ما

اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد

[...]

جامی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما

کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما

ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز

فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما

دگر برای چه نخل امید بنشانیم

[...]

بابافغانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما

کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما

شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید

که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما

اسیر بادیه حیرتیم و می‌آید

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴

 

به هر ترنمی از جای می رود دل ما

سبک رکاب چو بوی گل است محمل ما

زمین سینه ما درد و داغ پروردست

یکی هزار شود تخم اشک در گل ما

شکست آینه ما و توتیا گردید

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

پُرست یاد تو در کنج دیده و دل ما

حشم‌نشین خیال تو شد منازل ما

دلی ز عقدة زلف تو تنگ‌تر داریم

نکرد ناخن تیز تو باز مشکل ما

ز تن‌پرستی خویشیم زیردست فلک

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

بهار تنگدلی سبز کرد حاصل ما

عبیر غنچه غبار خرابه دل ما

زموج چون نشناسد جوهر تیغش

هنوز شوق ندانسته گشت قاتل ما

حباب چشمه نزدیک راه تفرقه است

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما

زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما

چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی

چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما

به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ز غنچه دل ما بی خبر بود گل ما

درون بیضه خزان شد بهار بلبل ما

صدا بلند نکردیم از تهیدستی

ز سنگ سرمه بود ساغر توکل ما

به گلشنی که درو بلبل خوش الحان نیست

[...]

سیدای نسفی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما

که روزگار نگردد به خواهش دل ما

به غیر حسرت و اندوه ودرد ورنج وتعب

ز زندگانی دنیا چه بوده حاصل ما

ملک به تربت ما سجده گر برد نه عجب

[...]

بلند اقبال
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۱ - لاله کوهی

 

سحر به دامن کهسار، لاله گفت به سنگ

ز رنگ و بوی جوانی، چه بود حاصل ما؟

به درد و داغ در این گوشه سوختیم و نبود

کسی که برزند آبی بر آتش دل ما

نه سرو بر سرم افراشت سایبان روزی

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode