درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
چو گل نکرد نهالی که بود حاصل ما
به خون ز لالهرخان پنجهٔ که برتابیم؟
که در میانه عیان نیست دست قاتل ما
قیامتست ملاقات یار غایب خویش
فغان که تا به قیامت بماند مشکل ما
چنان مهی که مقابل به چشم روشن بود
ببین که چون فلکش برد از مقابل ما
بلند ساز فغانی سرود نوحه که رفت
ترانهٔ طرب و بیغمی ز منزل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غم و اندوه خود از جدایی و فقدان یاری میپردازد. او از گلهایی که در چمن شکفته و امیدهایی که نابود شدهاند سخن میگوید و به بیفایده بودن کاشتن نخل امید اشاره میکند. شاعر احساس میکند که در میان مشکلات و ناملایمات، ملاقات با یار خود غایت و آرزویی غیرقابل دسترسی است. در نهایت، او با صدای بلند نوحهسرایی میکند و به یاد ایام خوشی و شادیهای از دست رفته میافتد.
هوش مصنوعی: در این باغ چه گلی به سراغ ما آمده که از آن، دل ما همچون غنچهای به باد رفته است.
هوش مصنوعی: هنوز امید به روشنایی در چشمان ما وجود دارد، و زمانه در یک لحظه، چراغ جمع ما را روشن کرد.
هوش مصنوعی: ما چرا باید دوباره امیدی را بکاریم، وقتی که نهالی که قبلاً کاشتیم، ثمر نداشت؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانیم به کسی که با دیوانگی و زیباییاش ما را به خونریزی وادار کرده، پاسخ دهیم؟ در حالی که در این میان، نشانی از قاتل ما وجود ندارد و نمیتوانیم او را شناسایی کنیم.
هوش مصنوعی: دیدار با یار غایب همچون روز قیامت است و آه و افسوس که این مشکل ما تا همیشه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: چنان روشنایی وجود دارد که به چشم میخورد، ببین که چگونه فلک او را از جلویمان دور کرده است.
هوش مصنوعی: بلند کن صدای نوحه و گریه را، زیرا که شادی و خوشی از خانهمان رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
وی روی تو در آینۀ کَون هویدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا
هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا
[...]
بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
به هر ترنمی از جای می رود دل ما
سبک رکاب چو بوی گل است محمل ما
زمین سینه ما درد و داغ پروردست
یکی هزار شود تخم اشک در گل ما
شکست آینه ما و توتیا گردید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.