بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
نوای عشق تو بانگ داری محمل ما
بهای وصل تو دادیم نقد عمر ولی
درین معامله بی حاصل است حاصل ما
چو زیر خاک درین کشتزار جای کنیم
گیاه مهر تو روید ز دانه دل ما
ز موج عشق تو دریا شدیم و چرخ کبود
بود فتاده صدف ریزه ای به ساحل ما
به تیغ عشق چو جامی ز بود خود رستیم
هزار جان گرامی فدای قاتل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزلی از شاعر به بیان حال و هوای عشق و دلتنگی به معشوق میپردازد. شاعر میگوید که در غیاب معشوق، زندگی و محفل او روشنایی ندارد. او به این موضوع اشاره میکند که نیازی به سفر به کعبه نیست، چرا که قبلهاش در چهره معشوقش است. زندگی او به شدت تحت تاثیر عشق معشوق قرار دارد و او حاضر است عمرش را برای وصال او بدهد. در انتها، شاعر به عمق عشق و فداکاریاش اشاره میکند و به توصیف مقام عشق و جانفشانی برای محبوب میپردازد.
هوش مصنوعی: بیا که خانه ما بدون تو تاریک است و نور محفل ما خاموش شده است.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که به کعبه عبادت کنیم، وقتی که روی تو در برابر ما قرار دارد؟
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ به ما نزدیک شود و ما را از این دنیا ببرد، صدای عشق تو همچنان در گوش ما خواهد بود و یاد تو را با خود خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: ما عمرمان را به بهای وصال تو هزینه کردیم، اما در این معامله چیزی عاید ما نشده است.
هوش مصنوعی: وقتی که در این زمین زیر خاک قرار بگیریم، محبت تو مانند گیاهی از دل ما رشد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: از عشق تو به عمق دریا رسیدیم و آسمان آبی تاریک است، مانند صدف کوچکی که به سواحل ما افتاده است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، مانند جامی که از وجود خود آزاد شدهایم، هزار جان با ارزشی که داریم، فدای آن کسی که ما را کشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
وی روی تو در آینۀ کَون هویدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا
هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا
[...]
درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
به هر ترنمی از جای می رود دل ما
سبک رکاب چو بوی گل است محمل ما
زمین سینه ما درد و داغ پروردست
یکی هزار شود تخم اشک در گل ما
شکست آینه ما و توتیا گردید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.