گنجور

 
جهان ملک خاتون

کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما

هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما

به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند

به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما

به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ

قتیل عشق تو گشتم کجاست قاتل ما

ولی چه سود که در عشقت ای نگار شبی

به روز وصل تو آسان نگشت مشکل ما

نهال عشق کش از آب دیده پروردم

به غیر خون جگر زان نگشت حاصل ما

تو غایب از نظری ای نگار و خالی نیست

خیال روی تو یک لحظه از مقابل ما

به پای بوس تو هر شب امید می دارم

مگر که دست وصالی شود حمایل ما

به شست زلف تو دیوانه می شود عاقل

پس از چه رو به تو دیوانه گشت عاقل ما

ز روشنایی روی تو خیره گشت دلم

چنانکه عکس جمال تو گشت حایل ما

به عشق روی تو از آب دیده محتشمم

که هست از دو جهان این قدر مداخل ما

میان زمره ی عشّاق بنده را جستند

فغان و بانگ برآمد که نیست داخل ما

امید بود که دور از تو یک زمان نشوم

دریغ آن همه اندیشه های باطل ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جهان ملک خاتون

نشست بار فراقی چو کوه بر دل ما

به وصل خویش مگر حل کنی تو مشکل ما

به درد عشق رخت ای نگار سنگین دل

بگو چه شد بجز از خون دیده حاصل ما

غم فراق و دل ریش و سینه ی پردرد

[...]

شمس مغربی

ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا‏

‏وی روی تو در آینۀ کَون هویدا‏

‏‏تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد‏

‏عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا

هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شمس مغربی
جامی

بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما

چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما

چه سود روی عبادت به کعبه آوردن

چونیست قبله روی تو در مقابل ما

اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد

[...]

بابافغانی

درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما

کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما

ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز

فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما

دگر برای چه نخل امید بنشانیم

[...]

فصیحی هروی

شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما

کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما

شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید

که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما

اسیر بادیه حیرتیم و می‌آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه