گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما
که روزگار نگردد به خواهش دل ما
به غیر حسرت و اندوه ودرد ورنج وتعب
ز زندگانی دنیا چه بوده حاصل ما
ملک به تربت ما سجده گر برد نه عجب
که عشق دوست عجین گشته است درگل ما
هم از پیام توآسوده گشته خاطر ما
هم ازکلام تو آسان شده است مشکل ما
همی ز ما طلبد وصل یار و عیش و نشاط
فغان از این دل پر آرزوی غافل ما
دگر چه حاجت شمع وچراغ ومهتاب است
ز نور روی تو روشن شود چومنزل ما
شویم فارغ وآسوده وبلنداقبال
اگر شود به جهان لطف یار شامل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (اشتیاق) شاعر به دوست و محبوبش صحبت میکند. شاعر از درد و رنج زندگی میگوید و حسرتی که در دلش وجود دارد. او اعتقاد دارد که زندگی بدون عشق واقعی بیمعناست و حالتی از ناامیدی را بیان میکند. شاعر همچنین یادآور میشود که عشق دوست در وجودش ریشه دوانده و نور محبوبش میتواند زندگیاش را روشن کند. او به دنبال وصالی است که با آن فارغ و آسوده شود و در نهایت به خوبی و خوشبختی برسد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دل دوست به ما تمایلی ندارد و به همین خاطر روزگار بر وفق مراد ما پیش نمیرود.
هوش مصنوعی: زندگی در دنیای ما جز حسرت، اندوه، درد و رنج نتیجهای به همراه ندارد.
هوش مصنوعی: اگر ملک (فرشته) به خاک ما سجده کند، تعجبی ندارد زیرا عشق به دوست در وجود ما عمیقاً ریشه دوانده است.
هوش مصنوعی: از پیام تو دل ما آرام شده و با کلام تو سختیهای ما آسان گشته است.
هوش مصنوعی: این دل بیخبر از آرزوها در پی وصال یار و خوشی و شادابی است و از حال ما فریاد میزند.
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به شمع و چراغ و ماهتاب نیست، زیرا نور روی توست که خانهام را روشن میکند.
هوش مصنوعی: اگر محبت یار به ما ببارد، در این صورت میتوانیم بیخیال و خوشحال زندگی کنیم و از شانس و سرنوشت خود بهرهمند شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
وی روی تو در آینۀ کَون هویدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا
هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا
[...]
بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
[...]
درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.