گنجور

 
فصیحی هروی

شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما

کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما

شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید

که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما

اسیر بادیه حیرتیم و می‌آید

خروش ماتمیان از درای محمل ما

چه تیره‌بخت حریفم که می‌توان افروخت

ز ظلمت شب هجران چراغ محفل ما

اجل خبر به فصیحی رسان که می‌گیرد

ز رشک باز محبت سراغ منزل ما