گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۵

 

تو پادشاه و من از بندگان درگاهم

بغیر تو ز تو چیز دگر نمی خواهم

سزد که بر سر عالم علم برافرازم

کز آن زمان که غلام توام شهنشاهم

بسوز آتش سودای تو همی سازم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶۹

 

شکیبم از رخ جانان نمی شود چکنم

جدا شدن ز تو ای جان نمی شود چکنم

شراب اشک و کباب جگر مهیا شد

ولی خیال تو مهمان نمی شود چکنم

هزار جهد نمودم که راز نگشایم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶

 

بیا بیا که من اندر جهان ترا دارم

جفا مکن که بجان بنده وفا دارم

اگر ز کوی تو گردی بمن رساند باد

بخاک پای تو کان را چه توتیا دارم

مرا به تیغ جفا گر کشند ممکن نیست

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۷

 

شبی اگر بکشد درد آرزوی توام

نسیم صبح دهد زندگی ببوی توام

تن از هوای لحد خاک تیره گشت و هنوز

ز دل نمیرود ای جان هوای روی توام

مرا چه زهره که لاف از غلامی تو زنم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۱

 

گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم

دوای درد دل ممتحن نمییابم

بجستجو همه آفاق را به پیمودم

خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم

بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۲

 

دو چشم کز هوس روی دوست تر داریم

اگر ز گریه شود چشمه دوستتر داریم

بهیچ باب از این در طریق رفتن نیست

کجا رویم از این در کدام در داریم

ببوستان رضایت شکفته همچو گلیم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۳

 

چمن شکفته و گلها ببار می بینم

ولیک بی رخ او گل چو خار می بینم

اگر بهشت بود دوزخ است در چشمم

هر آن دیار که خالی ز یار می بینم

گل امید من از باد هجر گشت زبون

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۴

 

مراد خاطر خود در جهان نمی یابم

دوای درد دل ناتوان نمی یابم

جهان بگشتم و آفاق سر بسر دیدم

ولی ز گمشده خود نشان نمی یابم

چو باد گرد چمنها برآمدم لیکن

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۳

 

اگر چه شد دل ریشم ز دست هجر تو خون

نشد خیال وصال تو از سرم بیرون

وفا و مهر تو از جان و دل همی ورزم

اگر چه میکشم از تو جفای گوناگون

ز عین جهل بود گر ز عشق برگردم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۷

 

بدین کرشمه بهر جانبی نگاه مکن

بخون غمزدگان چشمها سیاه مکن

کدام عشوه گر و بیوفا ترا آموخت

که التفات بدین خسته گاه گاه مکن

منم که یاد تو پیوسته ورد جان من است

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۸

 

باختیار نگشتم ز کوی دوست برون

ز آستانه لیلی کجا رود مجنون

بهشتم آن سر کوی رضای دل آرای

باختیار نگشت آدم از بهشت برون

چو آیدم ز کنار وداع جیحون یاد

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴۶

 

اگر شبی ز جمالت نقاب بگشائی

بچهره خلوت عشاق را بیارائی

ز عید رسمی مردم چه حاصل است مرا

خجسته عید من آندم که روی بگشائی

اگر کشش نکند جذبه عنایت تو

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴۹

 

نظر بحال دل خسته ام نمی فکنی

اگر چه روز و شب ای دوست در درون منی

صبا ز چین سر زلفت ار برد بوئی

بسی شکست که آرد به نافه ختنی

منم که عهد تو ای دوست نشکنم هرگز

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵۰

 

من آن کسم که ندارم به جز گنه کاری

کجاست خود چو من اندر جهان گنه‌کاری؟

به هر که می‌نگرم تخم خیر می‌کارد

چو من ندیده کسی در جهان تبه‌کاری

منم که در همه عالم ندیده است کسی

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵۳

 

بیا بیا و مترسان مرا ز جانبازی

که هست پیش تو جانبازیم کمین بازی

کجا بچشم تو آید نیازمندی من

که نازنین جهانی و سربسر نازی

به پیش قد تو چون سرو پای در گل ماند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۴

 

اگر بگوشه چشمی بسوی ما نگری

ز جمع گوشه نشینان هزار دل ببری

بهر کسی که نمائی جمال خود هیهات

دریغ جان من از حسن خویش بیخبری

بنوش لعل لب خویش راحت روحی

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۷

 

خجسته عید من آندم که چهره بگشائی

هلال عید ز ابروی خویش بنمائی

رسید عید و بهار آمد و جهان خوش شد

ولی چه سود از اینها مرا تو میبائی

اگر حدیث تو نبود چه حاصل از گوشم

[...]

حسین خوارزمی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode