گنجور

 
حسین خوارزمی

شبی اگر بکشد درد آرزوی توام

نسیم صبح دهد زندگی ببوی توام

تن از هوای لحد خاک تیره گشت و هنوز

ز دل نمیرود ای جان هوای روی توام

مرا چه زهره که لاف از غلامی تو زنم

غلام حلقه بگوش سگان کوی توام

در آن امید که روزی وصال دریابم

گذشت عمر گرامی بجستجوی توام

کشان کشان ببهشتم برند و من نروم

که دل نمیکشد ای دوست جز بسوی توام

حدیث جنت و دوزخ کنند مردم لیک

مرا از آن چه خبر چون بگفتگوی توام

در آرزوی تو عمرم گذشت همچو حسین

هنوز واله و شیدا از آرزوی توام

 
 
 
حکیم نزاری

مکن ملامت اگر شهر بند کوی توام

بیا که جان به لب آمد در آرزوی توام

کهای کوی توام من که و محبت تو

سگ سگان سگان سگان کوی توام

در آرزوی دمی ام به خواب و بیداری

[...]

فیض کاشانی

منم که شیفتهٔ زلف تو ببوی توام

منم که واله و شیدای تو بموی توام

گر التفات کنی سوی من بجای خودست

گل سر سبد عاشقان روی توام

بزیر پرده نهانست عشق محجوبان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه