خجسته عید من آندم که چهره بگشائی
هلال عید ز ابروی خویش بنمائی
رسید عید و بهار آمد و جهان خوش شد
ولی چه سود از اینها مرا تو میبائی
اگر حدیث تو نبود چه حاصل از گوشم
وگر تو رخ بنمائی چه سود بینائی
بسوی روضه رضوان نظر نیندازم
اگر تو روضه بدیدار خود نیارائی
در آرزوی تو از جان نماند جز نفسی
چه شد که یکنفس ای جان من نمی آئی
دمی بیا که بروی تو جان برافشانم
که نیست بیتو مرا طاقت شکیبائی
لطافت همه خوبان ز حسن تو اثری است
زهی لطافت خوبی و حسن و زیبائی
برای دیدن حسن تو دیده میباید
وگرنه در همه اشیا بحسن پیدائی
حسین طلعت لیلی بچشم مجنون بین
که دوست را نسزد دیده تماشائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شوق و آرزوی شدید عاشقانه سخن میگوید. شاعر عید و بهار را بهانهای میبیند برای ابراز احساساتش، اما میگوید که این شادیها بدون حضور معشوق بیمعنا هستند. او تأکید میکند که حتی اگر زیباییهای جهان را ببیند، اما محبوبش در کنار او نباشد، هیچ ارزشی ندارد. شاعر از شدت longing از جان و دل برای دیدن محبوب سخن میگوید و بر لطافت و زیبایی او تأکید دارد. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که جز دیدن چهره محبوب، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: عید خوشحالکننده من زمانی است که هلال ماه عید را نشان بدهی و زیباییات را با آن به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: عید و بهار فرا رسید و دنیا شاد شد، اما برای من هیچ فایدهای ندارد که تو در کنارم نیستی.
هوش مصنوعی: اگر سخن تو وجود نداشت، گوش من چه فایدهای داشت و اگر تو خود را نشان بدهی، بینایی من چه بهرهای خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: اگر تو در دیدار خودم مرا به بهشت نبرى، به باغ رضوان هم نگاه نمیکنم.
هوش مصنوعی: در انتظار تو، از جانم جز یک نفس باقی نمانده است. چرا تو ای جان من، نمیآیی؟
هوش مصنوعی: لحظهای بیا که جانم را به پای تو فدای کنم، زیرا که جز تو هیچ کس را توانایی صبر کردن ندارم.
هوش مصنوعی: تمام زیباییهای سایر خوبان تنها نتیجهی زیبایی و لطافت توست. چه لطیف است و چه زیباست وجود تو!
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی تو را ببینیم، باید چشمی داشته باشیم، وگرنه زیبایی در همه چیز وجود دارد، ولی ما آن را نمیشناسیم.
هوش مصنوعی: حسین با چهرهای زیبا همچون لیلی در نظر مجنون است؛ چرا که نمیتوان به دوست فقط با دیدهی تماشایی نگریست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.