گنجور

 
حسین خوارزمی

خجسته عید من آندم که چهره بگشائی

هلال عید ز ابروی خویش بنمائی

رسید عید و بهار آمد و جهان خوش شد

ولی چه سود از اینها مرا تو میبائی

اگر حدیث تو نبود چه حاصل از گوشم

وگر تو رخ بنمائی چه سود بینائی

بسوی روضه رضوان نظر نیندازم

اگر تو روضه بدیدار خود نیارائی

در آرزوی تو از جان نماند جز نفسی

چه شد که یکنفس ای جان من نمی آئی

دمی بیا که بروی تو جان برافشانم

که نیست بیتو مرا طاقت شکیبائی

لطافت همه خوبان ز حسن تو اثری است

زهی لطافت خوبی و حسن و زیبائی

برای دیدن حسن تو دیده میباید

وگرنه در همه اشیا بحسن پیدائی

حسین طلعت لیلی بچشم مجنون بین

که دوست را نسزد دیده تماشائی

 
 
 
منوچهری

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی

گرفتمت که شدی آنچنان که می‌بایی

نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان

نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!

وطواط

بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی

چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی

مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو

کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟

زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا

[...]

سوزنی سمرقندی

بر من آمد دوش آن در چشم بینائی

ز بهر جستن تدبیر رای فردائی

هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد

بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی

چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کریم بار خدایا به ما توبه شائی

غریب نیست اگر بر همه ببخشائی

اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم

نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی

به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بزرگوارا در انتظار بخشش تو

نمانده است مرا طاقت شکیبائی

سه چیز رسم بود شاعران طامع را

نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی

اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه