گنجور

 
حسین خوارزمی

اگر چه شد دل ریشم ز دست هجر تو خون

نشد خیال وصال تو از سرم بیرون

وفا و مهر تو از جان و دل همی ورزم

اگر چه میکشم از تو جفای گوناگون

ز عین جهل بود گر ز عشق برگردم

ز بار غم الف قدم ار شود چون نون

نماند طاقتم از هجر و صبر من کم شد

ولیک عشق تو هر لحظه میشود افزون

برفته از دل من نقش غیرت از غیرت

درون مسکن دل عشق تو نمود سکون

اگر نه بسته زنجیر طره ات گردم

خرد هر آینه نسبت کند مرا مجنون

ز بسکه گریه کنان از در تو میگذرم

شده ست کوی تو از خون دیده ام گلگون

هزار کس چو حسین آمدند بر در تو

دمی ز خانه برون شو برای اهل درون

 
 
 
قطران تبریزی

بتی که سجده برد پیش او مه گردون

به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون

بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول

بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون

اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی

بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون

شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی

ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون

چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو

[...]

امیر معزی

شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون

به روزگار شه نیک‌بخت روزافزون

شه زمانه ملکشاه کافرید خدای

همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون

به طلعتش همه ساله منورست زمین

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون

نهفته گشت علامات چتر آینه گون

ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب

صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون

جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون

نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون

امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین

که مثل تو ننماید سپهر آینه گون

خرد نداند گفتن مناقب تو که چند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه