اگر چه شد دل ریشم ز دست هجر تو خون
نشد خیال وصال تو از سرم بیرون
وفا و مهر تو از جان و دل همی ورزم
اگر چه میکشم از تو جفای گوناگون
ز عین جهل بود گر ز عشق برگردم
ز بار غم الف قدم ار شود چون نون
نماند طاقتم از هجر و صبر من کم شد
ولیک عشق تو هر لحظه میشود افزون
برفته از دل من نقش غیرت از غیرت
درون مسکن دل عشق تو نمود سکون
اگر نه بسته زنجیر طره ات گردم
خرد هر آینه نسبت کند مرا مجنون
ز بسکه گریه کنان از در تو میگذرم
شده ست کوی تو از خون دیده ام گلگون
هزار کس چو حسین آمدند بر در تو
دمی ز خانه برون شو برای اهل درون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عشق و فقدان صحبت میکند. شاعر با دلتنگی و درد جدایی از معشوق خود، احساسات عمیق خود را بیان میکند. او میگوید که علیرغم تمام دردها و رنجهایی که میکشد، عشق به معشوقش روز به روز بیشتر میشود و نمیتواند از عشق او فاصله بگیرد. از سوی دیگر، این عشق او را به حالتی دیوانهوار میکشاند و گریهاش به حدی است که کوی معشوقش را به خون دیدهاش آغشته کرده است. شاعر از افراد دیگر نیز یاد میکند که به دنبال دیدار معشوق آمدهاند و از او میخواهد که برای لحظهای در را به روی آنها باز کند.
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه دل من به خاطر دوری تو آسیب دیده است، اما فکر کردن به وصال تو هرگز از ذهنم بیرون نمیرود.
هوش مصنوعی: من در عشق و وفای تو از جان و دل میجنگم، هرچند که از تو ظلم و بیمهریهای مختلفی میبینم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق از مشکلات و غمها دور شوم، این حماقت است، زیرا عشق همچون نان ضروری و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: حالت من از دوری تو دیگر قابل تحمل نیست و صبرم کمتر شده است، اما در عوض عشق تو هر لحظه در دل من بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: غیرت و حس غیرت از دل من رفته و در عوض، عشق تو در قلبم آرامش و سکون آورده است.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دست تو را به زنجیر عشق ببندم، بیتردید مردم مرا مانند مجنون خواهند شناخت.
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه با اشک و ناله زیاد از در خانهات عبور میکنم، کوی تو به خاطر خون چشمهایم رنگین شده است.
هوش مصنوعی: هزاران نفر مانند حسین به در خانهات آمدهاند. لحظهای از خانه بیرون بیا و برای کسانی که درون هستند، حضوری داشته باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.