باختیار نگشتم ز کوی دوست برون
ز آستانه لیلی کجا رود مجنون
بهشتم آن سر کوی رضای دل آرای
باختیار نگشت آدم از بهشت برون
چو آیدم ز کنار وداع جیحون یاد
شود کنار من از خون دیده ام جیحون
من از نصیحت عاقل صلاح نپذیرم
بگوش عشق فسانه بود هزار فسون
جنون ز سلسله ای کم شود ولیک مرا
از آن سلاسل مشگین زیاده گشت جنون
چو مهربانی تو بی تو صبر من کم شد
ولی چو حسن تو عشقم همی شود افزون
بیا بباده گلرنگ هیچ حاجت نیست
که همچو چشم تو مستم از آن لب میگون
بلو ح ماه تو منشور دلبری بنوشت
همان بنان که کشید از برای طغرانون
مگو حسین بوصل حبیب چون برسم
توان رسید بوصلش بقدرت بیچون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.