گنجور

 
حسین خوارزمی

من آن کسم که ندارم به جز گنه کاری

کجاست خود چو من اندر جهان گنه‌کاری؟

به هر که می‌نگرم تخم خیر می‌کارد

چو من ندیده کسی در جهان تبه‌کاری

منم که در همه عالم ندیده است کسی

چو من به دست هوا و هوس گرفتاری

خراب گشته مِهر جمال مَه‌روئی

ز پا فتاده ز دست هوای دلداری

دریغ عمر عزیزم که میشود ضایع

در آرزوی وصال بت جگرخواری

ستمگری صنمی شوخ دیده ای کاو را

به جز جفا و ستم نیست روز و شب کاری

به هیچ یار مده دل حسین و رنج مکش

که نیست در همه عالم به کام دل یاری

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

مرا بخانه خمار بر ده بسپاری

دگر مرا به غم روزگار مسپاری

نبیند چند مراده برای مستی را

که سیر گشتم از این زیرکی و هشیاری

قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه