اگر بگوشه چشمی بسوی ما نگری
ز جمع گوشه نشینان هزار دل ببری
بهر کسی که نمائی جمال خود هیهات
دریغ جان من از حسن خویش بیخبری
بنوش لعل لب خویش راحت روحی
به نیش غمزه اگر چه جراحت جگری
منم که شاهی عالم بهیچ نشمارم
اگر مرا تو کمینه غلام خود شمری
ز خاک من بمشامت رسد شمیم وفا
پس از وفات اگر تو بتربتم گذری
من و توئیم یکی در مقام وحدت عشق
بصورت ارچه منم دیگر و تو هم دگری
اگر مراد طلب میکنی حسین از دوست
بآه نیم شبی ساز و گریه سحری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و دلدادگی شاعر به معشوق میپردازد. شاعر از زیبایی معشوق خود سخن میگوید و اینکه یک نگاه او میتواند دل هزاران را بشکافد. او احساس میکند که اگر معشوق فقط کمی به او توجه کند، جانش را فدای زیباییاش خواهد کرد. شاعر به لذتى که از لبهای معشوق میبرد اشاره میکند و اگرچه در این مسیر ممکن است دچار درد و رنج شود، این را تحمل میکند. او میگوید که ارزش و مقامش در دنیا به اندازهای نیست که در نظر معشوق کم اهمیت بهنظر برسد. همچنین بیان میکند که عشق واقعی آنها را یکی میکند؛ هرچند در ظاهر هر یک به شکل متفاوتی وجود دارند. در پایان شاعر توصیه میکند که اگر به دنبال خواستهات هستی، شبانه با دلشکستگی دعا کن.
هوش مصنوعی: اگر تو با نگاهی کوتاه و به تماشا به سوی ما بیایی، میتوانی دلهای بسیاری را از میان جمعی که در کنج نشستهاند، به چنگ بیاوری.
هوش مصنوعی: برای هر کسی که زیباییات را به نمایش میگذارد، وای بر من! جانم را از زیباییام بیخبر کن.
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و قرمز خود را بنوش تا روحی راحت بیابی، گرچه نیش زدن و طعنهزدن او جگر را میآزارد.
هوش مصنوعی: من یعنی کسی که خود را پادشاهی میدانم، و هرگز اهمیتی به چیزهای دنیوی نمیگذارم، اگر تو مرا تنها به عنوان یک خدمتکار خود به حساب بیاوری.
هوش مصنوعی: اگر تو بعد از مرگ من بر خاکم گذر کنی، بوی وفا و صداقت از خاک من به مشامت خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ما در جایگاه عشق، همچون یک حقیقت واحد هستیم، هرچند که به ظاهر من به عنوان یک فرد و تو به عنوان فردی دیگر شناخته میشویم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خواستهات برسی، در نیمههای شب با آه و ناله دعا کن و در سحرگاه به یاد حسین گریه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری
بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو
بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری
چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای
[...]
ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری
تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری
توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش
عفیفه مریم مر پور خویش را پدری
به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی
[...]
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
[...]
بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری
خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری
ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر
چو یادم آید از آن سی ستاره سحری
بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو
[...]
اگر به داد بود نام شاه دادگری
وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری
چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی
چو روز رزم شود آسمان با کمری
فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.