گنجور

 
حسین خوارزمی

گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم

دوای درد دل ممتحن نمییابم

بجستجو همه آفاق را به پیمودم

خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم

بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود

گلی که میطلبم در چمن نمی یابم

مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل

که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم

بسوخت بال و پر جان من چو پروانه

که شمع خویش بهیچ انجمن نمی یابم

چگونه چاک نگردد لباس طاقت من

که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم

علاج درد جدائی ز من مجوی حسین

که این وظیفه یار است من نمی یابم