سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۵
چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن
گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن
دلا چو در حرم عشق میروی خود را
چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن
به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۲
خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن
به باد روی دلارام باده نوشیدن
چه عمر خوش که گذشتی بوصل یار مرا
اگر مراد میسر شدی به کوشیدن
رنیم ار چه نصیحت کند ولی نتوان
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۳
به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۵
چه خوش بود به چمن در صبوح گل چیدن
دو لعل شکّر شیرین یار بوسیدن
به دست، دست نگاری به طوف در بستان
به روی مهوش دلبر چو دیده گردیدن
به سایه گل و بید و چنار و نغمه عود
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵ - سلمان ساوجی فرماید
چو دیده در طلبت واجبست گردیدن
سرشک را بهمه جانبی دوانیدن
ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن
عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن
بپوستین تن لرزان مابدی در یاب
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۲
ز دست ساقی، تا کی پیاله نوشیدن؟
خوش است گل ز گلستان به دست خود چیدن
لطیفه ی ست که در کار ناصحان از ماست
چو گل شدن همه تن گوش و حرف نشنیدن
کجاست ساقی مستان در انجمن، تا چند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۱۴
خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن
به روی سبزه و گل همچو آب غلتیدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲۲
مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن
چه دل گشایدم از گرد باغ گردیدن؟
نظر ز روی تو خورشید برنمی دارد
اگر چه خوب تر از خود نمی توان دیدن
دو شیوه است گل و نرگس ریاض بهشت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲۳
زکات صحت جسم است خسته پرسیدن
نگاهبانی عمرست پیش پا دیدن
اگر چه خواب ترا نیست بخت بیداری
مدار دست ز تمهید چشم مالیدن
به هیچ عذر نمانده است دسترس ما را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲۴
خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن
به روی سبزه و گل همچو آب غلطیدن
جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار
که در بهشت حلال است باده نوشیدن
کنون که شیشه می مالک الرقاب شده است
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳
به گوش آنکه بود بهرهور ز فهمیدن
صدای ریختن آبروست خندیدن
سفر برون برد از طبع مرد خامیها
کباب پخته نگردد، مگر به گردیدن
ترا به سختی ایام میکنند آگاه
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - از نشاط گسستن و به غم پیوستن و ستایش امام هر دو جهان حضرت علی نقی «ع»
چو گل مشو همه تن لب، برای خندیدن
که تندباد فنا میرسد بگل چیدن
چو میکشند گلاب روانت از گل تن
دگر بس است بساط شکفتگی چیدن
اجل به قصد تو تیغ دو دم کشیده ز صبح
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۶
رقیب کرده به باغ تو عزم گردیدن
بود نظاره گلچین برای گلچیدن
میان بلبل و گلچین از آن بود غوغا
که این به غارت و او از برای گل دیدن
اگر چه گفت سخن چین حدیثی از دهنت
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
قفا خوریم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافِریست رنجیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۵ - موشّح و مختوم به مدح شاه اولیاء علیه السلام
بَرِ رُخ تو حرام است روی گُل دیدن
به پیش زلف تو جعد بنفشه بوئیدن
به نزد تنگ دهانت، به غنچه دل بستن
خطاست شرط کمال است، نکته سنجیدن
نموده وام، صراحی گریستن از من
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۶ - ایضاً فی مدح اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام
خوش است در دم رفتن، رخ تو را دیدن
رخ تو دیدن و از خویش چشم پوشیدن
چو لاف عقل زنی، هیچ خودپسند مباش
از آن که غایت جهل است، خود پسندیدن
شوی چو مدعی عشق، لب ز شکوه ببند
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
حدیث یار چه حاصل ز غیر بشنیدن
خوش است روی نکویش بچشم خود دیدن
بحیرتم که چه آموخت اندر این عالم
هر آندلی که نیاموخت عشق ورزیدن
بکیش اهل محبت حیات جاوید است
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - دیدن و نادیدن
شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن
همیشه بار جفا بردن و نیاسودن
همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن
ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان
[...]