چه خوش بود به چمن در صبوح گل چیدن
دو لعل شکّر شیرین یار بوسیدن
به دست، دست نگاری به طوف در بستان
به روی مهوش دلبر چو دیده گردیدن
به سایه گل و بید و چنار و نغمه عود
نشسته بر لب جویی و باده نوشیدن
به سرو قامت دلدار خود نظر کردن
نوای بلبل خوش خوان ز شاخ بشنیدن
گذر به سوی چمن سرو را که کار منست
هزار درد ازین قامت تو برچیدن
دلا به سیر جهان رو از آن خرابه تن
که در جهان نبود خوشتر از جهان دیدن
ز صورت صنمت هیچ حاصلی نبود
ز حد مبر تو و بازآ ز بت پرستیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف لحظاتی دلپذیر و شاعرانه از عشق و زیباییهای طبیعت است. شاعر آرزو دارد در صبحگاه به چمن برود و گل بچیند و لبهای شیرین یار خود را ببوسد. او به بوسهای نرم و دلنشین در سایه درختان و نغمههای زیبای عود فکر میکند. در این حال، او به سرو قامت دلبرش مینگرد و از آواز خوش بلبل لذت میبرد. شاعر در تلاش است تا از درد و رنجهای زندگی رهایی یابد و خاطرنشان میکند که در جهان، چیزی زیباتر از تجربه عشق و زیبایی وجود ندارد. بهعلاوه، او به این نکته تأکید میکند که زیبایی ظاهری مرتبط با محبت نیست و از پرستش فقط ظواهر باید فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: چه زیباست که در صبحگاه در باغ، گل بچینیم و دو دندان شیرین و لطیف یار را ببوسیم.
هوش مصنوعی: در دستانم، علامتی از طوفان بستان وجود دارد، و بر رؤیای معشوق زیبا، چشمانم به گردش در میآید.
هوش مصنوعی: در کنار درختان گل، بید و چنار نشستهایم و از موسیقی عود که بر لب جوی جاری است لذت میبریم و نوشیدنی میخوریم.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به قد و قامت محبوب، همانند شنیدن آواز خوش بلبل از درخت میباشد.
هوش مصنوعی: به سوی گلزار و سرو میروم، زیرا کاری دارم. از این قامت تو، هزار درد را باید برداشت.
هوش مصنوعی: ای دل، به سفر در دنیای پر رمز و راز برو و از آن ویرانهی تن خود فاصله بگیر، چرا که هیچ چیز از دیدن زیباییهای این جهان، دلپذیرتر نیست.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهات هیچ بهرهای نیست، از حد بگذری و دوباره به پرستش بت بازگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
[...]
چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن
گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن
دلا چو در حرم عشق میروی خود را
چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن
به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم
[...]
به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
[...]
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟
[...]
چو دیده در طلبت واجبست گردیدن
سرشک را بهمه جانبی دوانیدن
ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن
عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن
بپوستین تن لرزان مابدی در یاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.