گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۷

 

به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز

دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک

عنصری
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در هجاء احمد شباک

 

بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک

که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک

سر من آنجا باشد که خاک پای تو است

وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک

بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند

[...]

سوزنی سمرقندی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در موعظه حسنه

 

بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک

که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک

بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای

که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک

تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶

 

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم

ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک

کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی

هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک

کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸

 

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک

ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟

به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی

هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک

گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک

زمینیان همه دامن کشند بر افلاک

به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت

شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک

دل من آینهٔ توست، پاک می‌دارش

[...]

عراقی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۲

 

کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش

وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک

سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی

که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک

سعدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - مخمس فی مدح ملک الاعظم خسرو السواحل نظام الدولة و الدین کیقباد الهرموزی طاب ثراه

 

زهی شکوه تو در چشم اختران زده خاک

مهابت تو گریبان آسمان زده چاک

زمانه تیغ ترا خوانده آب آتشناک

رسیده خاک جنابت ز قدر بر افلاک

خواجوی کرمانی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۵

 

به سمع شیخ محمد ایا صبا برسان

که باد پیرهن صبر ما ز دست تو چاک

درین جهان که بود رنج و راحتش گذران

نه دوستی است که باشی تو شاد و ما غمناک

کسی که او پی دنیا ز دست داد دلی

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۶

 

به جان رسید دل من ز گردش افلاک

شدست جامه صبرم ز دست هجران چاک

ز نوشداروی وصلم به جان رسان ورنی

چو جان رسید به لب حاصلم چه از تریاک

اگرچه ترک من خسته دل نگار بگفت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷

 

اگر ز دل کشم آهی به غم من غمناک

فتد ز آتش آهم غریو در افلاک

اگرچه غمزه شوخ تو خون جانم ریخت

حلال کردمت ای نور دیده از دل پاک

گر آن نگار ستمگر مرا به تیغ جفا

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فَشان بر خاک

از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟

برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور

که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک

به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک

گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

مرا امیدِ وِصالِ تو زنده می‌دارد

و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک

نَفَس نَفَس اگر از باد نَشنوم بویش

[...]

حافظ
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

بیا که کرده ام از نقش غیر آینه پاک

که تا تو چهره خود را بدو کنی ادراک

اگر نظر نکنی سوی من در آینه کن

تو خود بمثل منی کی نظر کنی خاشاک

اگر چه آینه روی جانفزای تو اند

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

تویی خلاصهٔ ارکانِ اَنجُم و افلاک

ولی چه سود که خود را نمی‌کنی ادراک

تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان

تو درّ گوهر پاکی فتاده در دل خاک

تویی که آینهٔ ذات پاک اللهی

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

نظرت فی رمقی نظره فصا ز فداک

وصلتی بوجودی وجدت ذاتک ذاک

نظرت فیک شهود او ما شهدت سوای

نظرت فی وجود او ما وجدت سواک

اذا جلوت علینا محبته و رضاک

[...]

شمس مغربی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک

بجست و جوی تو از خاک برجهم چالاک

جهان بگشتم و آفاق را سفر کردم

ندیده ام بجمال تو از سمک بسماک

اگر دمی نظری جانب من اندازی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

چه بود قصه لیلی درین نشیمن خاک؟

چه بود حالت مجنون رند دامن چاک؟

خدای داند احوال جنس موجودات

«الهی، انت الهی و لا اله سواک »!

شراب ناب ز جام جمال لیلی خورد

[...]

قاسم انوار
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

چو خاک تا نشود تختهٔ من اندر خاک

ز لوح سینه نگردد رقوم عشق تو پاک

ز سوز سینه خبر می‌دهد به غمّازی

سرشک سرخ و رخ زرد و دیدهٔ نمناک

متاب رشتهٔ زلفت ز ما درین گرداب

[...]

ابن حسام خوسفی
 
 
۱
۲
۳