طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
چو نیست دسترسم آنکه بوسم آن پا را
به هرکجا که نهی پای بوسم آنجا را
تن هزار شهیدت فتاده بر سر کویت
به احتیاط نه ای دوست بر زمین پا را
به رحم اگر به سوی کشتگان نمینگری
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
چو خنجر ستم آن ترک لشگری برداشت
دلم ستمکشی و او ستمگری برداشت
منم که روز ازل از من آسمان و زمین
محبت پدری مهر مادری برداشت
خوشم بهضعف تن اما فغان که صیادم
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
چو بگذری به تل عاشقان دکانی هست
در آن دکان چو نکو بنگری جوانی هست
یکی جوان که زآوازه نکوئی او
نهی چو گوش بهر کوچه داستانی هست
گمان مکن که چو آن عارض و چو آن قامت
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست
باین خوشم که ترا چینی از جبین برخاست
نشست بر رخ گلها زرشگ گرد ملال
چو سنبل ترت از گرد یاسمین برخاست
مرا که ذوق اسیری کشد بصید گهی
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
به گلشنی که ز رویت نقاب میافتد
ز چشم شبنم او آفتاب میافتد
به حشر دیدهٔ بیاشک را بهایی نیست
گهر ز قدر فتد چون ز آب میافتد
فریب وعدهات آبی نزد بر آتش دل
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد
بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد
نگاه گرم برویت که می تواند کرد
چنین که روی ترا شرم در میان دارد
گر از بهشت برین دور داردم غم نیست
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
مرا بتیست که دلها ازین ستم شکند
که عهد بندد و بی موجبی بهم شکند
براه عشق توام کاش هر کجا خاری است
گهی بدیده خلد گاه بر قدم شکند
فتاده ام چو بدامت خدای را صیاد
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
کجا کسی غم شبهای تار من دارد
بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟
باین خوشم که تو را شرمسار من سازد
تحملی که دل برد بار من دارد
سزای دوستیم بین که هر کجا ستمی است
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
جدا از روی تو چشمم چو خونفشان گردد
ز خون دل مژهام شاخ ارغوان گردد
گرفتهام به غمش الفتی و میترسم
خدا نکرده به من یار مهربان گردد
ز شادمانی وصل تواش نصیب مباد
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
کدام شب که فغانم به آسمان نرسد
خدا کند که ز دوری کسی به جان نرسد
از آن همیشه ترا سر بر آستان دارم
که پای غیر برین خاک آستان نرسد
من و گلی که زبس سرکشی درین گلشن
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
ز پا فتادم و رویم بمنزلست هنوز
شکست کشتی و چشمم بساحلست هنوز
چه حالتست ندانم که بارها از دل
شدم خراب و مرا کار با دلست هنوز
ادب نهشت دریغا که بر زبان آرم
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
به صد بلا ز غمت گرچه مبتلا شدهام
هزار شکر که با درد آشنا شدهام
ز خار ما همه گل میدمد به دامن دشت
به جستجوی تو تا من برهنهپا شدهام
جدا ز گلشن کویت طبیب از حسرت
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
شدیم پیر و به دل داغ آن جوان مانده
دمید صبح و همان شمع در میان مانده
کسی که رفت به منزل کجا به یاد آرد
ز واپسی که به دنبال کاروان مانده
ز طایران کهن آشیان این گلشن
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
زصید من چه شود گر عنان بگردانی
عنان ز صید من ناتوانی بگردانی
زگلبنی که برو بلبل آشیان بستی
گلش چو ریخت مباد آشیان بگردانی
سزد چو رفته ام از خود گر آشیان مرا
[...]