گنجور

 
طبیب اصفهانی

کدام شب که فغانم به آسمان نرسد

خدا کند که ز دوری کسی به جان نرسد

از آن همیشه ترا سر بر آستان دارم

که پای غیر برین خاک آستان نرسد

من و گلی که زبس سرکشی درین گلشن

بشاخ گلبن او دست باغبان نرسد

هزار شکوه گر از دوست باشدت بر دل

نهفته دار که شرطست بر زبان نرسد

چه از رهائی آن صید ناتوان خیزد

که گرز دام برآید بآشیان نرسد

بمحفلی که تو ساقی شوی سزد از رشگ

دعا کنیم که جامی بدیگران نرسد

زکین غیر چه اندیشه عاشقان ترا

بمحرمان ملک تیغ پاسبان نرسد

بهجر عشق طبیب آرزوی ساحل چیست

که کشتی تو ازین بحر بر کران نرسد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بر آستانه اسرار آسمان نرسد

به بام فقر و یقین هیچ نردبان نرسد

گمان عارف در معرفت چو سیر کند

هزار اختر و مه اندر آن گمان نرسد

کسی که جغدصفت شد در این جهان خراب

[...]

ابن یمین

مرا ز عشق تو گر شادیی به جان نرسد

تو شاد باش که جز غم به عاشقان نرسد

روا مدار که بیمار لعل چون شکرت

ز پا در آید و دستش بناردان نرسد

بیان طره تو کردمی و لیک دلم

[...]

کمال خجندی

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد

حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد

حلاوتی که نرا در چه زنخدان است

هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد

تو هر طرف که کشی نیر من ز رشک آنجا

[...]

صائب تبریزی

به گرد گریه من ابر درفشان نرسد

به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد

مجردان چو مسیح از علایق آزادند

کمند رشته مریم به آسمان نرسد

مرا ز خرمن گردون چه چشمداشت بود؟

[...]

مشتاق اصفهانی

نیم غمین که به گردون مرا فغان نرسد

اگر به بار رسد گو به آسمان نرسد

چه پرورش دهم آن نخل را درین گلشن

که چون رسد ثمر او به باغبان نرسد

چرا کشم چو نه آهم رسد ز ضعف بر او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه