گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - در مدح سلطان محمود و ذکر مراجعت او از رزم و فتح قلعه هزار اسب

 

بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ

چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ

وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو

وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ

دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو

[...]

فرخی سیستانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - مدح سیف الدوله محمود و تهنیت فتح اگره

 

دو سعادت به یکی وقت فراز آمد تنگ

یکی از گردش سال و یکی از شورش جنگ

ما از این هر دو به شکر و به ثنا قصد کنیم

زانکه انده شد و شادی سوی ما کرد آهنگ

ماه نوروز دگر بار به ما روی نمود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۷۹

 

برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ

که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ

باد نوروزی با باغ همی صلح کند

من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ

سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی

 

ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ

تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ

سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی

که سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگ

آنکه روی همه هشیاران آمد به شتاب

[...]

سنایی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۳

 

عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ

خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ

رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من

هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ

تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴

 

تو ملامت مکن ای مدّعی اینک سر و سنگ

چه تفاوت کند آن را که نه نام است و نه ننگ

این نه آن آتشِ تیزست که بنشاند آب

وین نه آن آهنِ سخت است که بگدازد زنگ

برنگردیم به سنگ از درِ آن سیم اندام

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

ای ز چشمم شده پنهان و بدل در زده چنگ

چون بسر میبری ایام درین کلبه تنگ

گشت ز آئینه جان عکس رخت ظاهر از آنک

صیقل نور تو بزدود ازو ظلمت زنگ

چشم بد دور چه زیباست بر آن روی چو ماه

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - فی الاستیهاب

 

ای ز تعظیم و تفاخر زده فرّاش ازل

چار طاقت ز شرف بر زبر هفت اورنگ

زر مرادست و گرنی چه گشاید ز برات

کاغذ از آب برون آید و سیم از دل سنگ

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

نیستی آنک زنی شیشه ی هستی بر سنگ

و رنه درپات فتادی فلک مینا رنگ

تا بکی گوش کنی بر نفس پرده سرای

تا بکی چنگ زنی در گره گیسوی چنگ

روی ازین قبله بگردان که نمازی نبود

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

ای که چون غنچه دلی دارم از اندوه تو تنگ

همچو گل چند دورو باشی و چون لاله دو رنگ

جنگ من این همه با بخت از آن ست که تو

با همه صلح کنی با من دلسوخته جنگ

سر زلف تو به دست دگران می بینم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

از در بسته و دیوار بلند تو به تنگ

آمده با در و دیوارم ازین غصه به جنگ

گفته ای شب در ما چند زنی این نه درست

از دل سخت تو بر سینه همی کوبم سنگ

تا به گوش تو رسد ناله من می خواهم

[...]

جامی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ

رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ

غمزه گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن

که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ

عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

عتابش گرچه می زد شیشه بر سنگ

عقیقش نرخ می پرسید در جنگ

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۵

 

می شود دایره خلق ز بیماری تنگ

زین سبب چشم تو پیوسته بود بر سر جنگ

تندخو را نشود آینه دل بی زنگ

که محال است سیاهی فتد از داغ پلنگ

در دل سخت بتان عجز چه تاثیر کند

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۳

 

ای به فتراک تو بر بسته سر شیر و پلنگ

آتش از تندخویی خوی تو نهان در دل سنگ

جلوه مستانه و بر دوش قبای گلرنگ

در بغل شیشه و بر دست قدح در بر چنگ

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۳ - در منقبت حضرت امام محمد تقی (ع)‏

 

در برم حیرت روی تو ز بس دارد تنگ

مانده تار نگهم خشک بسان رگ سنگ

در خیال تو چو آهم پر پرواز گشود

ریخت بر روی هوا گردهٔ تصویر فرنگ

در بلا بودنت از بیم بلا به باشد

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

 

رفت مرآت دل از کلفت آفاق به زنگ

مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ

ساغر قسمت هر کس ازلی می‌باشد

شیشه می می‌کشد اول زگداز دل تنگ

آگهی‌ گر نبود وحشت ازین دشت ‌کراست

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ

می برد روی نکویان ز دل آینه، زنگ

نفس بد کشت جهان را ز خدا می طلبم

شیرمردی که تواند به درآید به پلنگ

دست افشان ز جهان درگذر از نیک و بدش

[...]

سعیدا
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزانبی خان گوید

 

دلکی داری ای شوخ چو یک پارچه سنگ

ای دریغ از دل سنگت که دلم دارد تنگ

من به تو هر روز از تنگدلی طالب صلح

تو به من هر شب از سنگدلی مایل جنگ

ختنی خط حبشی خال و فرنگی رویی

[...]

قاآنی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴ - وله

 

بشکار اوفتدش چون زدلیری آهنگ

گور گردد زفزع چرم بر اندام پلنگ

دریم از صولت او خشک شود کام نهنگ

اسب تازان بدم شیر فراز آرد چنگ

جیحون یزدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode