مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ
غمزه گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن
که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ
عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند
نام نیکی که توانم بدلش ساخت به ننگ
بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
آه حسرت نه به آیینه وحشی آن کرد
که توان بردنش از صیقل ابروی تو زنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عاشقانه و پیچیدگیهای آن است. شاعر از خنده و ناز معشوقش پرهیز میکند و به این نکته اشاره دارد که دیگر نه صلحی در میان است و نه جنگی. او میگوید که اگر از کوی معشوق رفته، به خاطر این است که نام نیکی از آنجا باقی نمانده است. شاعر به بلبل اشاره میکند که نباید فریب زیبایی گل را بخورد، زیرا وفاداری یاران همیشه ثابت نیست. در نهایت، شاعر به حسرت خود اشاره میکند و به تأثیر زیبایی معشوق بر دل و جانش میپردازد.
هوش مصنوعی: از خندهات فریب نخور و با چشمان فریبندهات تیر نزن، زیرا هیچگونه صلح یا جنگی میان ما وجود ندارد و از این به بعد این روابط تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: چشمک زدن و فریب دادن بیفایده است، زیرا من دیگر دل و جانم را از عشق و احساسات قوی ساختهام، مثل آهن و سنگ.
هوش مصنوعی: اگر از سرزمین تو دور شدم، دلیل من این است که دیگر هیچ نام نیکی از خود باقی نگذاشتهام که بتوانم آن را با ننگ عوض کنم.
هوش مصنوعی: بلبل بهتر است که به فریب زیبایی گل نرود، زیرا وفاداری دوستان دو رنگ و ناپایدار است و فقط برای مدت کوتاهی دوام میآورد.
هوش مصنوعی: در اینجا به احساسی عمیق و نوستالژیک اشاره شده است. گوینده به یاد شخصی است که زیباییاش برایش بسیار خاص و ارزشمند است، بهطوری که حسرت و اندوه او درآیینه خود را نشان میدهد. گوینده احساس میکند که نمیتواند زیبایی او را به درستی درک کند یا نگه دارد، چرا که این زیبایی فراتر از توان اوست و او تنها میتواند با حسرت به آن نگاه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ
چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ
وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو
وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ
دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو
[...]
دو سعادت به یکی وقت فراز آمد تنگ
یکی از گردش سال و یکی از شورش جنگ
ما از این هر دو به شکر و به ثنا قصد کنیم
زانکه انده شد و شادی سوی ما کرد آهنگ
ماه نوروز دگر بار به ما روی نمود
[...]
برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ
که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ
باد نوروزی با باغ همی صلح کند
من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ
سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی
[...]
ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ
تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ
سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی
که سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگ
آنکه روی همه هشیاران آمد به شتاب
[...]
عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ
خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ
رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من
هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ
تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.