عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳
ای سیه گر سپید کاری تو
سرخ رویی و سبز داری تو
من به جان سوختم بگو آخر
با شب و روز در چه کاری تو
روز به کار تو کی توانم برد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴
گر چنین سنگدل بمانی تو
وه که بس خونها برانی تو
چه بلایی بر اهل روی زمین
از بلاهای آسمانی تو
از تو صد فتنه در جهان افتاد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۰
ای لبت حقهٔ گهر بسته
دهنت شور در شکر بسته
طوطیان خط تو پیش شکر
بال بگشاده و کمر بسته
خطت از پستهٔ تو بر رستهٔ است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۶
ای شکر با لب تو شیرین نه
پیش زلف تو مشک مشکین نه
ماهرویان ره جفا سپرند
با همه کس ولیک چندین نه
گفتهای ترک تو بخواهم کرد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲
از من بی خبر چه میطلبی
سوختم خشک و تر چه میطلبی
گرچه شهباز معرفت بودم
ریختم بال و پر چه میطلبی
در دو عالم ز هرچه بود و نبود
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴
عشق را گر سری پدیدستی
این در بسته را کلیدستی
نرسد هیچکس به درگه عشق
کاشکی هیچ کس رسیدستی
یا اگر کس به پیشگه نرسد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۰
درج یاقوت درفشان کردی
دیو بودی و قصد جان کردی
شکری خواستم از لعل لبت
هر دو لب را شکرستان کردی
گفتم این لحظه یافتم شکری
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۴
ای لبت ختم کرده دلبندی
بنده بودن تو را خداوندی
آفتاب سپهر رویت را
بر گرفته ز ره به فرزندی
دیدهام آب زندگانی تو
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵
ای که با عاشقان نه پیوندی
بی تو دل را کجاست خرسندی
زهره دارد که پیش نرگس تو
دم زند جادوی دماوندی
من ز شوقت چو شمع میگریم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۸
زلف را تاب داد چندانی
که نه عقلی گذاشت نه جانی
نیست در چار حد جمع جهان
بی سر زلف او پریشانی
کس چو زلف و لبش نداد نشان
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸
خاک کوی توام تو میدانی
خاک در روی من چه افشانی
سر نگردانم از ره تو دمی
گر به خون صد رهم بگردانی
با چو من کس که ناتوان توام
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۰
گر نقاب از جمال باز کنی
کار بر عاشقان دراز کنی
ور چنین زیر پرده بنشینی
پرده از روی کار باز کنی
از همه کون بی نیاز شود
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲
گه به دندان در عدن شکنی
گه به مژگان صف ختن شکنی
گه لب همچو لاله بگشایی
روز بازار یاسمن شکنی
گه رخ همچو ماه بنمایی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۶
به سر زلف دلربای منی
به لب لعل جانفزای منی
گر ببندد فلک به صد گرهم
تو به مویی گرهگشای منی
به بلای جهانت دارم دوست
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۲
هرچه هست اوست و هرچه اوست توی
او تویی و تو اوست نیست دوی
در حقیقت چو اوست جمله تو هیچ
تو مجازی دو بینی و شنوی
کی رسی در وصال خود هرگز
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۴
از غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سودایی
عاشقان را ز بیخ و بن برکند
آتش عشقت از توانایی
عشق با نام و ننگ ناید راست
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰
آنچه در قعر جان همییابم
مغز هر دو جهان همییابم
وانچه بر رست از زمین دلم
فوق هفت آسمان همییابم
در رهی اوفتادهام که درو
[...]