گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷

 

علم ام الکتاب حاصل ماست

لوح محفوظ حافظ دل ماست

اسم اعظم که صورتش ماییم

جمع معنی هفت هیکل ماست

آنچه بحر محیط خوانندش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

گنج عشقش دفینهٔ دل ماست

نقد او در خزینهٔ دل ماست

در محیطی که نیست پایانش

کشتی آن سفینهٔ دل ماست

جام گیتی نما که می گویند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰

 

حق مطلق به حق حقیقت ماست

صفت و ذات عشق و زینت ماست

بر سر کوی دوست جانبازی

در ره اهل دل طریقت ماست

صورت ما مثال اوست از آن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

راه عشاق رو که آن ره ماست

بشنو این قول از حسینی راست

با مخالف روا نشدی به حجاز

به خطا می روی مرو که خطاست

تا خیالش به چشم ما بنشست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴

 

نعمت الله امام رندان است

نور چشم تمام رندان است

باز از دولت چنان شاهی

همه عالم به کام رندان است

دور رندی و وقت میخواریست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵

 

آن چنان مجلسی که جانم خواست

عشق جانان بهای ما آراست

آفتاب جمال رو بنمود

ما به او ، او به خود چنین پیداست

بحر و موج و حباب و جو آبند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

نور او روشنی دیدهٔ ماست

نظری کن به چشم ما پیداست

روی او را به نور او بینند

چشم بیننده ای که او بیناست

وحده لاشریک له گفتم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

موج بحریم و عین ما دریاست

بحر می داند آنکه او از ماست

جام و می ساقیم به هم آمیخت

مجلس عاشقانه ای آراست

صورت و معنئی به هم پیوست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸

 

عقل گرچه رئیس این دل ماست

عشق شاه است و این رئیس گداست

عشق بر تخت دل نشسته به ذوق

این چنین پادشاه و تخت کجاست

جسم و جان هرچه هست آن ویست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

پادشاهی چه بندگی خداست

بندگی کن که پادشاه گداست

از هوا بگذر و خدا را جو

هرچه غیر ازویست باد هواست

بر درش هر که خلوتی دارد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷

 

نور چشمت در نظر پیداست

نظری کن ببین که او با ماست

نقش رویش خیال می بندم

دیدهٔ ما به دیدنش پیداست

آفتابست او و ما سایه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲

 

دنیی دون بی وفا هیچست

شه دنیا و هم گدا هیچست

دُردی درد او خوری حیفست

زانکه آن درد و این دوا هیچست

شک ندارم که در همه عالم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

دل به دنیا مده که آن هیچست

آن جهان جو که این جهان هیچست

هر کرا علم هست و مالش نیست

قدر او نزد جاهلان هیچست

چه کنی مفردات ای مولا

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴

 

هرچه او می دهد همه داده است

دادهٔ او مگو که بیداد است

ای خوشا وقت عاشقی که مدام

بر در میفروش افتاده است

بزم عشقست و عاشقان سرمست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶

 

دل ما در هوای الوند است

در سر زلف یار دربند است

خواجه تبریزی است و در قره باع

شاه سروان امیر در بند است

یار بلخی ما ز تربت رفت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

عاشقانه به عشق او سرمست

جان و دل داده ایم ما از دست

آنچنان واله ایم و آشفته

که ندانیم نیست را از هست

تا که مائی ازین میان برخاست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹

 

نوش بادا مرا شراب الست

که از آن باده گشته ام سرمست

در دلم عشق و در نظر ساقی

در سرم ذوق و جام می بر دست

پرده از دل گشود شاهد غیب

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰

 

از خرابات می رسم سرمست

فارغ از نیست ایمنم از هست

عین ما را به عین ما بیند

هرکه در بحر ما به ما پیوست

ننگ و نام نکو به دست آورد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲

 

منم آن رند عاشق سرمست

که می عشق می خورم پیوست

در خرابات عشق مست و خراب

دست در دست شاهد سرمست

در دلم عشق و در سرم سود است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲

 

سر درین راه عشق دردسر است

بگذر از سر که کار معتبر است

سر موئی حجاب اگر باقی است

بتراشش چه جای ریش و سرست

سر بنه زیر پا و دستش گیر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۶
sunny dark_mode