نور چشمت در نظر پیداست
نظری کن ببین که او با ماست
نقش رویش خیال می بندم
دیدهٔ ما به دیدنش پیداست
آفتابست او و ما سایه
ما حبابیم و عین ما دریاست
مبتلای بلای بالائیم
خوش بلائی که عشق او بالاست
می جام بقا اگر نوشی
خانهٔ میفروش دار بقاست
دُرد درش مدام می نوشم
چه کنم دُرد درد صاف دواست
نعمت الله برای سرمستان
مجلس عاشقانه ای آراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف عشق و زیبایی معشوق میپردازد. او معشوق را نور و آفتاب میداند که سایهاش را به همراه دارد. عشق به معشوق او را به بلایی خوشایند مبتلا کرده و درد عشق را شیرین میشمارد. شاعر از نوشیدن جام بقا سخن میگوید و مجلس عاشقانهای را برای سرمستان توصیف میکند، جایی که عشق و زیبایی در آن حاکم است.
هوش مصنوعی: روشنی چشمانت در چشمها دیده میشود، نگاهی بینداز و ببین که او در کنار ماست.
هوش مصنوعی: من به تصویر او در ذهنم فکر میکنم و چشمانم نشان میدهد که به دیدنش مشتاق هستیم.
هوش مصنوعی: او مانند آفتاب است و ما سایههایی از او. ما شبیه حبابهایی هستیم و حقیقت ما مانند دریا است.
هوش مصنوعی: ما درگیر مشکلی هستیم که شدت آن بالا است، اما این مشکل خوشایند است زیرا عشق او در درجات بالاتری قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی خود مشغول نوشیدن می بقا باشی، خانهٔ میفروش همیشه محل پایداری است.
هوش مصنوعی: من همواره درد را مینوشم، چه میتوانم بکنم که این درد، در واقع درمانی خالص است.
هوش مصنوعی: خداوند نعمتها و برکاتش را برای سرمستان فراهم کرد و مجلس عشقی زیبا و دلنشین برپا ساخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.