نور او روشنی دیدهٔ ماست
نظری کن به چشم ما پیداست
روی او را به نور او بینند
چشم بیننده ای که او بیناست
وحده لاشریک له گفتم
آنکه عالم به نور خود آراست
بحر دل را کرانه نیست پدید
جان ما غرقهٔ چنین دریاست
عشق آمد به جای ما بنشست
مائی ما چه از میان برخاست
هرچه گفتند و هرچه می گویند
حضرت وحدتش از آن یکتاست
نعمت الله که میر مستانست
عاشق روی جملهٔ اشیاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف نور الهی و تأثیر آن بر ماهیت انسانی میپردازد. شاعر از نور خداوند بهعنوان روشنایی بخش دیدگان سخن میگوید و تأکید میکند که تنها کسانی که آگاه و بینا هستند، میتوانند زیبایی واقعی او را ببینند. او به وحدت خداوند اشاره کرده و بیان میکند که عشق و شوق به خدا در دل انسانها جا دارد. در نهایت، شاعر میگوید که همه چیز از این وحدت ناشی میشود و نعمت عشق الهی، مرشد انسانهاست.
هوش مصنوعی: نور او منبع روشنی نگاه ماست، به چشمان ما نگاه کن که این نور در آنها نمایان است.
هوش مصنوعی: چشم کسی که بیناست، چهره او را با نور او مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: خداوند یکتاست و هیچ شریک و همتایی ندارد. من میگویم او کسی است که جهانیان را با نور خودش زینت بخشیده است.
هوش مصنوعی: دریای دل ما هیچ کناری ندارد و جان ما در این دریا غرق شده است.
هوش مصنوعی: عشق به جای ما نشسته و ما را فراموش کرده است، پس چرا ما از این وضعیت ناراحت شویم و دست از عشق برداریم؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که گفته شده و یا گفته میشود، تنها به یگانگی او اشاره دارد و از آن فراتر نمیرود.
هوش مصنوعی: نعمت خداوند به قدری شگفتانگیز است که مانند سروری مینوشد و عاشق زیبایی و حضور همه چیز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.