عاشقانه به عشق او سرمست
جان و دل داده ایم ما از دست
آنچنان واله ایم و آشفته
که ندانیم نیست را از هست
تا که مائی ازین میان برخاست
عشقش آمد به جای ما بنشست
هرکه او از خودی خود ببرید
همچو ما با خدای خود پیوست
تندرستم به یُمن همت او
گرچه عشقش دل مرا بشکست
شادی عاشقی که جان درباخت
وز غم عقل و این و آن وارست
همچو سید ندیده ام دیگر
عاشق رند مست باده پرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق عمیق و سرمستی خود سخن میگوید و بیان میکند که چگونه جان و دل را فدای عشق معشوق کرده است. او به شدت درگیر عشق است و حالتهای آشفتگی و والهای را تجربه میکند که نمیتواند واقعیت را از غیرواقعیت تشخیص دهد. عشق او به قدری عمیق است که گویی وجود خودش را فدای معشوق کرده و در این مسیر، به وحدتی با خدا دست یافته است. اگرچه عشقش دل او را میشکند، اما به یمن وجود معشوق، هنوز تندرست و شاداب است و حس شادی عاشقی را تجربه میکند. شاعر عاشق را به عنوان فردی رند و خوشگذران توصیف میکند که در دنیا و غمها رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق او، دل و جان خود را با شوق و عاشقانه فدای او کردهایم و به وجد آمدهایم.
هوش مصنوعی: ما آنقدر شیفته و پریشان هستیم که نمیتوانیم وجود را از عدم تشخیص دهیم.
هوش مصنوعی: وقتی که ما از این دنیا رفتیم، عشق او به جای ما نشسته و جای خالی ما را پر کرده است.
هوش مصنوعی: هرکسی که از خود و وجودش فاصله بگیرد، مانند ما به وصال و نزدیکی با خدا میرسد.
هوش مصنوعی: من با تلاش و کوشش او سالم و تندرست هستم، هرچند عشق او دل مرا شکسته است.
هوش مصنوعی: شادی عاشقی که تمام وجودش را فدای عشق کرده و از افکار و نگرانیهای دیگران رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: من هیچ عاشق دیگری را مانند سید ندیدهام که اینقدر دیوانه و شیدا باشد و به شراب و خوشیهای زندگی علاقهمند باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.