پادشاهی چه بندگی خداست
بندگی کن که پادشاه گداست
از هوا بگذر و خدا را جو
هرچه غیر ازویست باد هواست
بر درش هر که خلوتی دارد
فارغ از خانقاه هر دو سراست
دُرد دردش دوای درد دلست
درد دل خوشتر از هزار دواست
آفتابست و ماه خوانندش
نظری کن که نور دیدهٔ ماست
در خرابات ساقی سر مست
سید ما و خادم فُقراست
دیگران در پناه علم و عمل
نعمت الله در پناه خداست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بر اهمیت بندگی خدا تأکید دارد و یادآور میشود که حقیقت پادشاهی در بندگی خداوند است. او از آدمی میخواهد که دلبستگی به دنیا را رها کند و تنها به دنبال خدا باشد، زیرا هر چیز دیگری جز او بیارزش است. شاعر بهخصوص بر این نکته تأکید میکند که درد دل و ارتباط با خدا لذتی دارد که از هزار دوا بیشتر است. او خدا را همچون آفتاب و ماه میداند که نور روشنی در زندگی ماست و در نهایت میفرماید که نعمت واقعی در پناه خداوند قرار دارد نه در علم و عمل دیگران.
هوش مصنوعی: پادشاهی در واقع نوعی خدمت به خداوند است. بنابراین، اگر به خدا خدمت کنیم، در حقیقت برتر از هر مقام و دنیای فانی هستیم، حتی اگر ظاهراً در زندگی اجتماعی ما مقامهایی مانند گدا نیز وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی بگذر و به دنبال خدا باش، چون هر چیزی جز او زود گذر و بیارزش است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به در خانهاش میآید و به خلوتی نیاز دارد، دیگر نیاز نیست به خانقاه و محل عبادت برود؛ هر دو مکان یکی است و او در آنجا میتواند آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: دردی که از دل میآید، درمانش نیز همان درد است و این درد دل از هزار دارو شیرینتر و بهتر است.
هوش مصنوعی: آفتاب و ماه هستند و به آنها میگویند. به آنها نگاه کن که روشنی چشمان ما هستند.
هوش مصنوعی: در میخانه، ساقی که در حال مستی است، خدمتگزار سید ما و فقرای جامعه است.
هوش مصنوعی: دیگران با علم و عمل خود به نعمتهای الهی دست مییابند، اما خود این نعمتها تنها در سایهی حمایت خداوند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.