گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

پادشاهی چه بندگی خداست

بندگی کن که پادشاه گداست

از هوا بگذر و خدا را جو

هرچه غیر ازویست باد هواست

بر درش هر که خلوتی دارد

فارغ از خانقاه هر دو سراست

دُرد دردش دوای درد دلست

درد دل خوشتر از هزار دواست

آفتابست و ماه خوانندش

نظری کن که نور دیدهٔ ماست

در خرابات ساقی سر مست

سید ما و خادم فُقراست

دیگران در پناه علم و عمل

نعمت الله در پناه خداست