گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل به دنیا مده که آن هیچست

آن جهان جو که این جهان هیچست

هر کرا علم هست و مالش نیست

قدر او نزد جاهلان هیچست

چه کنی مفردات ای مولا

غیر مفرد در این میان هیچست

ای که گوئی نشان او جویم

بی نشانست و آن نشان هیچست

لطف معنی طلب تو از صورت

بی معانی همه بیان هیچست

در پی زن مرو که چون دنیا

شیوهٔ شکل این و آن هیچست

ذوق نقش خیال چندان نیست

لذت و وهم عاقلان هیچست

منصب زهد نزد ما سهلست

عشرت و عشق فاسقان هیچست

به جز از زندگی حضرت ما

نزد رندان عاشقان هیچست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم