مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵
صاحب عصر شمس دولت و دین
ای به تو زنده جان اهل هنر
آن مدبر توئی که در تدبیر
فلک از خط تو نتابد سر
حکم تو امهات را حاکم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸
خسروا راز هفت پرده چرخ
پیش رای تو می شود ظاهر
گر به هیبت در آسمان نگری
چرخ در دور تو شود فاتر
قدرت آنجا رسید کز رتبت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰
زندگانی خسرو نقبا
باد چون مدت زمانه دراز
در نظام امور و رفعت قدر
با حصول مراد و نعمت و ناز
به هر آن کار کآورد رخ و رای
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴
ای به همت بر آفتابت دست
وی به رفعت از آسمانت فراغ
پیش رای تو نور مهر بود
چون بر مهرگاه چاشت چراغ
خاک پایت ز راه نکهت خلق
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲
چه شد امسال یارب ای مخدوم
که من رنج دیده مظلوم
بعد ده سال حق بر این دولت
گشتم از هر مراد دل محروم
کار من بنده خدمت است و دعا
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸
ای سر آمد به هر مکان چو لقب
وی ستوده به هر زمان چون نام
توئی آن کامران که در ره تو
هر که گامی نهد بیابد کام
در سلامت به سر برد همه عمر
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۹
ننگ مردان اصیلک گوژو
کز جهان باد نقش و نامش گم
رسمی از شید در جهان آورد
که بدو شوم باد حاشا گم
گرچه از زرق پشت دارد خم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶
ای به تاثیر عدل معتدلت
جاه تو قوت گزاف شکن
اعتدال بهار دولت تو
نام و ناموس اختلاف شکن
به حلاوت رحیق لفظ خوشت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۸
به خدائی که آشنائی داد
وحی او با دل پیامبران
به رسولی که روشنائی داد
نور عقلش به چشم راهبران
کز دل پاک و سینه صافی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۴
سرفرازا توئی که گردن چرخ
دارد امروز طوق خدمت تو
به خدائی که در دلم بنهاد
مهر دیدار و شوق خدمت تو
کز دل من به عمرها نرود
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۰
ای زاحسانت آز آواره
وی زانعامت آرزو زاده
بانگ یوزت به ببر بیم دهد
پاست از بیخ برکند باره
سرو سرور سوار سروآسا
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۷
دی دلم گفت چون که کم کردی
پوشش جامه پاشش اقچه
گفتم ای دل نبینیم که نماند
اقچه در کیسه جامه در بقچه
هستی من جهان دون بستد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲
دوش با عقل دوربین گفتم
کای مبرا ز سهو و کژبینی
مایه جان ز راه ترتیبی
دایه تن ز روی تزئینی
حاکی غیب گویمت و آنی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵
من هجاء چون کنم مطرزک را
که هجاء کردن است کژ خوانی
علت آینه که می گویند
دورقی داندی و شروانی
من نگویم که نیستش دانش
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷
شکل دیو سفید دارد اصیل
که مماناد آن سیه صوفی
دم تقوی زند ولی بر فسق
من ندیدم چو او به مشعوفی
در ره دین و شرع لایومن
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱
چیست نامی بلند همچو سپهر
کز حروفش چهار ارکان خاست
دو نقط دارد آن و بی نقط است
چون مفید و لبید بی کم و کاست
به حساب جمل چو بشماری
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۴
نام یارم کزو دلم درواست
آنکه چون سرو راست قامت خاست
چار حرف است و در حساب جمل
آمد از شصت و پنج بی کم و کاست
همه از یازده برانداز آنگه
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۵
چیست ای شاه گنبد زرین
که در او پنج چیز موجود است
بوی او روز بزم یاران را
خوشتر از بوی عنبر و عود است
اندرونش به طعم و شیرینی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۷
مرد چون قلب نام خویش اندوخت
اندر این دور محتشم گردد
چون از این رمز گشت خالی مرد
فتح نامش ز غصه ضم گردد
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۹
پنج سی عقد نام یار من است
همه در پنج حرف کرده قرار
اول ثالثش دو سی آمد
دوم و پنجمش دو سی انگار
اولش نصف ثالث آمد و باز
[...]