گنجور

 
مجد همگر

نام یارم کزو دلم درواست

آنکه چون سرو راست قامت خاست

چار حرف است و در حساب جمل

آمد از شصت و پنج بی کم و کاست

همه از یازده برانداز آنگه

نه و مقلوب باشد و دوراست

 
 
 
ربات تلگرامی عود
رودکی

به سرای سپنج مهمان را

دل نهادن همیشگی نه رواست

زیر خاک اندرونت باید خفت

گرچه اکنونت خواب بر دیباست

با کسان بودنت چه سود کند؟

[...]

شهید بلخی

دانشا! چون دریغم آیی از آنک

بی‌بهایی و لیکن از تو بهاست

بی تو ار خواسته مبادم و گنج

همچنین زاروار با تو رواست

با‌ادب را ادب سپاه بس است

[...]

فرخی سیستانی

من ندانم که عاشقی چه بلاست

هر بلایی که هست عاشق راست

زرد و خمیده گشتم از غم عشق

دو رخ لعل فام و قامت راست

کاشکی دل نبودیم که مرا

[...]

ابوالفضل بیهقی

بسرای سپنج‌ مهمان را

دل نهادن همیشگی‌ نه رواست‌

زیر خاک اندرونت باید خفت‌

گرچه اکنونت خواب بر دیباست‌

با کسان‌ بودنت چه سود کند؟

[...]

ناصرخسرو

هر چه دور از خرد همه بند است

این سخن مایهٔ خردمند است

کارها را بکشی کرد خرد

بر ره ناسزا نه خرسند است

دل مپیوند تا نشاید بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه