گنجور

 
مجد همگر

صاحب عصر شمس دولت و دین

ای به تو زنده جان اهل هنر

آن مدبر توئی که در تدبیر

فلک از خط تو نتابد سر

حکم تو امهات را حاکم

رای تو آفتاب را رهبر

هر کجا از سخا سخن رانند

نام میمون تست سر دفتر

هر کجا کز عطا حدیث رود

دست در پاش تست نام آور

در زمین دیر ماند خواهی ازان

که توئی منفعت رسان بشر

دین پناها به دین و دانش و داد

که فرومانده ام چنین مضطر

کاین سخن را به جهد دادم نظم

گرچه چون بحر و کانم از گوهر

خرده ای صوفیانه خواهم گفت

وان به جز محض یکدلی مشمر

وعده ای داده ای به لطف مرا

از سر وعده رهی مگذر

به خدائی که ناظر همه اوست

که زمن بنده بر مدار نظر

بنده را بس خریده ای به حطام

بنده ای را چو من به جاه بخر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode