گنجور

 
مجد همگر

ای به تاثیر عدل معتدلت

جاه تو قوت گزاف شکن

اعتدال بهار دولت تو

نام و ناموس اختلاف شکن

به حلاوت رحیق لفظ خوشت

سوزش و تلخی سلاف شکن

تن خصمت ز صرصر حدثان

آورد چون نی و قلاف شکن

گیرد از قاف قوت قهرت

الف قامتش چو کاف شکن

لجه بحر زاخری به کرم

تشنگی جان به اعتراف شکن

صاحبا ذمیم به زنهارت

وعده را کم ده از خلاف شکن

قرض خواه گران چون کوهم

که به پیشانی است قاف شکن

رویم ا خشم او شکن گیرد

چن سمن کآورد به ناف شکن

روز شنبه چو معتکف گردم

زودم آرد در اعتکاف شکن

هم به پشتی دولتت روزی

ای به انصاف پشت لاف شکن

صف فاقه که پشت من بشکست

بشکند سیف دین مصاف شکن