جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۵ - در بیان سهر و بیخوابی که رکن چهارم ولایت و مقام ابدال است
شبروان را ز ره بریدن شب
گرچه باشد هزار گونه تعب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۶ - اشارة الی قولهم عند الصباح یحمد القوم السری
برود از میانه ظلمت شب
اشرقت ارضهم بنور الرب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب
همچو این جاهلان جاه طلب
که غلو کرده در علو نسب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب
لعن الله تارکا لادب
داخلا بینهم بغیر نسب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه حضرت شیخ ابوسعید ابوالخیر قدس الله تعالی سره همیشه از خود به ایشان تعبیر کردی و کلمه ما و من را هرگز بر زبان نیاوردی
بود بر وی شهود حق غالب
دید خود را ز چشم خود غایب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۸ - اشارت به آنکه نکته در آن چه بوده باشد که حضرت شیخ قدس سره از خود به کلمه ایشان تعبیر کرده نه به او که غایب واحد راست
سر وحدت بر او شود غالب
وصف کثرت ازو شود غایب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
داشت شاهی بر انس و جان غالب
دختری بلکه اختری ثاقب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال
وان دگر گفت ازان چه غبغب
جان شیرینم آمده ست به لب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را
نیست پوشیده پیش اهل ادب
که بود ریش پر به عرف عرب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد
همت آن یکی علو نسب
شرف جد سیادت ام و اب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم
گفت با خویشتن در آن دل شب
که کیانند این سه تن یارب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا
معتمر نام مهتری ز عرب
رفت تا روضه نبی یک شب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن
همه گفتند با جمال نسب
هست شمعی ز دودمان عرب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن
معتمر گفت کای جمال عرب
همه کار تو در کمال ادب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۳ - رسیدن شیخ بزرگوار سری سقطی قدس الله تعالی سره به سر وقت تحفه و آگاهی یافتن از حالی وی
از رگ جان بود به من اقرب
نیست دور از برم نه روز و نه شب
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۳ - گفتار در بیان آنکه پادشاهان را از دو کس گریز نیست عالمی که کار دین وی سازد و وزیری که کار دنیای وی پردازد
دشت کشت ازل به علم و ادب
شجر طیبش رسیده لقب
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
دوشم از غیب میرسید خطاب
که ز درد درون بنوش شراب
گفتم ای جان جمله جانها
خوردن می کجا است رای ثواب
گفت هی هی غلط چرا کردی
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
دل چو شستم ز غیر نقش ادب
گفت ما را ز لوح صاد طلب
چون ز اصل و نسب شدم فارغ
گفت لایق شدی بما فارغب
اولم باده داد و سرخوش کرد
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۰ - آغاز قصهٔ شاه و درویش
زرفه شهزادهای به حسن ادب
طرفهتر آن که «شاه» داشت لقب
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۱ - در آزاد شدن شهزاده از مکتب و ملول بودن درویش
هرگه آن نوشخند شکرلب
جانب خانه رفتی از مکتب