سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۶ - در بیان آنکه اجرام موجودات از آسمان و زمین و تمامت نقوش و صور، حجاب و پردهٔ عالم غیب و جهان معنیاند. لیکن این پرده بر بیگانگان است نه اولیاء. همچون جوی نیل که در کام سبطیان آب بود و در دهان قبطیان خون. دست آدمی در حق دوست، نوازش و مرهم است و در حق دشمن گرز و زخم است. اکنون اجزای عالم همه آلت حقاند چنانکه هفت اعضاء آلت روحاند؛ پس با کسانی که حق را خوش است ایشان نیز خوشاند و با کسانی که حق خوش نیست ایشان نیز ناخوشاند.
هم همان شب مه دو هفته شکافت
چون از احمد اشارتی دریافت
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۴ - در سبب نظم این مثنوی و گفتگوی شاعر با شب
چون به مشرق رسید صبح بتافت
بیش رفتن دگر مجال نیافت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
قدری چو برین نمط بشتافت
گذر اندر سواد دیهی یافت
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣۵
صاحبا گر چه از ضعیفی تن
می نیارم ببندگیت شتافت
لیک طبع چو آب و آتش من
میتواند بفکر موی شکافت
رشته در بازوی هنرمندان
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۱۴ - المنشأ
ناگهان مذهبی از آن بر بافت
بگرویدند بدو و شهرت یافت
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲
دل ز لعلش چو قوت بیحد یافت
در یکی لحظه رو به مقصد تافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت کلمه طیبه لااله الاالله که مفتاح گنج سعادت و مصباح کنج عبادت است
هر که روی از وجود محدث تافت
ره به کنجی ازان مثلث یافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۷ - حکایت آن غوری که در مناره پنهان شده بود و فریاد می کرد که مرا مجویید که من اینجا نیستم
در به در کو به کو بسی شتافت
هیچ جایی به از مناره نیافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۶ - در بیان سخن آن عارف که گفت دوستان همه عالم دشمنند و همه دشمنان دوستند
جوهر من مناسب خود یافت
رویم از حق به جانب خود تافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۴ - قصه آن پهلوانی که مخنثی را دید که در جوار کعبه خود را بر خاک انداخته و از خوف گناهان خود فریاد و زاری برگفته گفت خداوندا این مخنث را بیامرز یا بار گناهان او را بر گردن من نه که از بیم تو بخواهد مرد
گر چنین پهلوان نباشد یافت
روی از همرهان نشاید تافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۹ - در مذمت صوفی نمایان ظاهر آرای و معنی گزاران صورت پیرای
هر کجا مفسدی مجالی یافت
کامردی را ز شهر سر برتافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - در بیان آنکه چون کسی را با حضرت رسالت صلی الله علیه و سلم نسبت دینی درست نباشد دعوی نسبت طینی سودی ندارد
نز نسب یافت آنچه جد تو یافت
از نسب کس به قرب حق نشتافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱ - آغاز دفتر ثانی مثنوی ملقب به سلسلة الذهب المتوسل بها الی اعز مقصد و اجل مطلب
نیست چون فیض نور هستی یافت
روی همت به منبع آن تافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۷ - اشارت به معنی آنچه رسول صلی الله و علیه و سلم فرموده است که الدنیا ملعونة و ملعون ما فیها الا ذکر الله سبحانه
سایه لطف و رحمتش دریافت
آفتاب قبول بر وی تافت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۰ - قصه آن گلخنی که در مشاهده جمال شاهزاده آتش در ژنده اش گرفت و از ژنده به تنش رسید و وی از همه بی خبر بود
شه ز رحمت به سوی او چو شتافت
غیر خاکسترش به جای نیافت