بخش ۲۷ - حکایت آن غوری که در مناره پنهان شده بود و فریاد می کرد که مرا مجویید که من اینجا نیستم
روستایی ز دست باران جست
رفت و در پای ناودان بنشست
ساده ای از تکاو عرصه غور
کرد روزی به سوی شهر عبور
مانده و گرسنه ز راه تکاو
بر کتف توبره به پا گرگاو
اوفتادش گذر به دکانی
دید پر نان و نانخورش خوانی
بی تکلف گذشت و خوش بنشست
کرد بیرون ز زیر پشمین دست
صاحب خوان چو بود اهل کرم
نزد از منع و زجر با او دم
چون ازان نان و خوان به تنهایی
خورد چندانکه داشت گنجایی
توبره بر زیر سر نهاد و بخفت
صاحب خوان چو آن بدید آشفت
گفت برخیز هان و هان برخیز
زودتر زین در دکان بگریز
ملک شهر حکم فرموده
که بگیرند الاغ آسوده
دمبدم می رسد یکی سرهنگ
می کند سوی هر الاغ آهنگ
می کشد در قطار خویش تو را
می کشد زیر بار خویش تو را
می برد بارکش به هر سویت
می کند ریش پشت و پهلویت
مرد غوری چو آن سخن بشنید
توبره بر کتف نهاد و دوید
در به در کو به کو بسی شتافت
هیچ جایی به از مناره نیافت
از همه مردمان کناره گزید
ترس ترسان در آن مناره خزید
از قضا بهر سود و سودایی
خاست از شهر شور و غوغایی
شد گمانش که شور سرهنگ است
کش به سوی الاغ آهنگ است
بانگ می زد که من نهان شده ام
وز جفای تو در امان شده ام
زود بگذر سخن مگوی اینجا
من نهانم مرا مجوی اینجا
بلکه خود زین دیار دورم من
همچنان در تکاو غورم من
صد سخن بیش ازین قبل بودش
لیک هر یک خلاف مقصودش
همچو آن ساده دل که از دغلی
ساخت بر ذکر سر نشان جلی
ذکرش آمد برون ز پرده سر
بر خیال سر او هنوز مصر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان روستایی ساده را روایت میکند که به دلیل باران به شهر میآید. او در میانه راه گرسنه میشود و به دکانی میرود که صاحب دکان انسان خیر و نیکنهادی است. این فرد غذایی میخورد و سپس میفهمد که ممکن است سرهنگ شهر به دنبال الاغها باشد و او را به عنوان بارکش بگیرد. بنابراین، به سرعت از آنجا فرار میکند و به جایی پنهان میشود. او ترسیده و نگران است که مبادا گرفتار شود. در نهایت، او به دلیل ترس و سوء تفاهم، در فضایی بسته پنهان میشود و مضطرب به فکر فرار از این وضعیت است. این داستان خوشباوری و نادانی او را در موقعیتی خطرناک قرار میدهد.
هوش مصنوعی: یک روستایی از زیر باران فرار کرد و کنار ناودان نشسته است.
هوش مصنوعی: روزی یک فرد ساده از جایی عبور کرد و به سمت شهر حرکت کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاشهای زیاد و بیوقفهام، حالا خسته و گرسنه ماندهام و تنها بار من بر دوش تو گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: او به یک فروشگاه برخورد کرد که پر از نان بود و افرادی که در حال تناول نان بودند.
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی عبور کرد و به آرامی نشست و از زیر دستان پشمین بیرون آمد.
هوش مصنوعی: اگر صاحب سفره فردی بخشنده و مهربان باشد، پس از منع و سرزنش با او صحبت نکن.
هوش مصنوعی: وقتی او به تنهایی از آن نان و سفره خورد، به اندازهای که میتوانست.
هوش مصنوعی: او توبره را زیر سرش گذاشت و خوابش برد. وقتی صاحب خوان این را دید، ناراحت و نگران شد.
هوش مصنوعی: بیدار شو و سریعتر از اینجا خارج شو.
هوش مصنوعی: فرماندار شهر دستور داده که الاغ بیخبر و آسوده را بگیرند.
هوش مصنوعی: هر لحظه یک سرباز به سمت هر الاغی میآید و قصد میکند که آن را مدیریت کند.
هوش مصنوعی: تو را در مسیر زندگی خود میکشد و زیر بار سنگین وظایف و مسئولیتهایش به پیش میبرد.
هوش مصنوعی: کسی که بار میبرد، به هر سمتی که بخواهد میرود و در عین حال بر آسیبهای تو تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: مرد غوری وقتی آن حرف را شنید، کیسهای را روی شانه خود انداخت و به راه افتاد.
هوش مصنوعی: در گوشه و کنار و همه جا به دنبال چیزی میگشت، اما هیچ جایی را بهتر از مناره پیدا نکرد.
هوش مصنوعی: از تمام مردم دوری کرد و به خاطر ترسش در آن مناره پنهان شد.
هوش مصنوعی: به صورت تصادفی و به خاطر دستیابی به منفعت و آرزویی، از شهری که پر از هیاهو و سر و صدا بود، برخواست.
هوش مصنوعی: او فکر کرد که این شور و شوق، ناشی از مقام و مقامداری است، در حالی که در واقع به سمت یک الاغ میرود.
هوش مصنوعی: صدا میزند که من پنهان شدهام و از ستم تو محفوظ ماندهام.
هوش مصنوعی: سریع بگذر و صحبت نکن، زیرا من در اینجا پنهان هستم و نباید دنبالم بگردی.
هوش مصنوعی: من در این سرزمین غریب و دور از وطن هستم و همچنان در جستجوی معنای عمیق زندگی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: او صدها سخن بیشتر از این داشت، اما هر یک از آنها با هدفش تضاد داشت.
هوش مصنوعی: مانند آن فرد بیخبر که به خاطر فریبکاری، نشانهای از حقیقت را به طور نادرست بیان میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از یاد و خاطره شخصی است که در ذهن و خیال فرد زنده است. او هنوز هم در افکار و احساسات گوینده حضور دارد و با اندیشههایش ارتباط دارد، حتی اگر به لحاظ فیزیکی در دسترس نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.