گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

ای به همت بر آفتابت دست

وی به رفعت از آسمانت فراغ

پیش رای تو نور مهر بود

چون بر مهرگاه چاشت چراغ

خاک پایت ز راه نکهت خلق

[...]

مجد همگر
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟

 

پیشه نور است و پیشه‌ور چو چراغ

جور استاد کش گریز از لاغ

سلطان ولد
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - فی الموعظه

 

گاو و خره کرده باغبان در باغ

بانگی دارد که برد جوزی زاغ

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۱ - پیغام چهارم شب به خورشید

 

گفت از روی جِدّ نه از سر لاغ

«کای تبه کرده از فضول دماغ

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۳۵ - حکایت

 

شاه باشد به روز عدل چو باغ

مرشب فتنه را وزیر چراغ

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۸ - در حال قضاة و قضا

 

قاضیی مرد وماند ازو صد باغ

دل پر از درد و اندرون پر داغ

اوحدی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۰ - حیله کردن رقیب و خبردار نمودن شاه گدا را

 

ژاله و لاله از سیاهی داغ

آشیان کرده زاغ و بیضهٔ زاغ

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode