گنجور

 
همام تبریزی

همنفس شد سگ شبان با گرگ

گله را سگ خوردکنون یاگرگ

دزد و خازن چو یار غار شوند

آفت مال شهریار شوند

شیخ چون با مرید باده خورد

آب روی مربیان ببرد

چون که قواده گشت خواجه سرای

پرده بکسل در حرم بگشای

با معلم چو گشت همبازی

طفل بازی بود به هم بازی

گاو و خره کرده باغبان در باغ

بانگی دارد که برد جوزی زاغ

باغبان گرنه پاسبان باشد

زاغ بهتر زباغبان باشد

ابلهان را میان اهل خرد

چه تفاوت کند ز گفتن بد

گر خری را به مرغزار بری

بر سر برگ گل رید زخری

ابلهان را حریف خویش مساز

عیش با زنگیان زشت مباز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]