گنجور

خواجه عبدالله انصاری » مخاطبات » مخاطبهٔ ششم - در بیان توحید حق و کیفیت محب محقق و اخلاص مطلق و صدق موثق

 

خواست تا صورت خود را بنماید معشوق

خیمه در معرکه آب و گل آدم زد

۱ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت

عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

[...]

۷ بیت
حافظ
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد

سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد

تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست

با رگ جان من آن را گرهی محکم زد

تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار

[...]

۷ بیت
جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶ - تتبع خواجه

 

هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد

باید اول قدم خود به سر عالم زد

نزد رندان خرابات که صد جان به جویست

نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد

ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد

[...]

۷ بیت
امیرعلیشیر نوایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد

شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد

شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن

جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد

شهد لب های تو دکان طبیبان در بست

[...]

۹ بیت
نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد

فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد

هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند

چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟

بی محبت ننمودند اجابت هرچند

[...]

۹ بیت
نظیری نیشابوری
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸۲

 

عشق اول به دل سوخته آدم زد

مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد

در دل و جان ملک شور قیامت افتاد

زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد

تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس

[...]

۱۳ بیت
صائب
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد

داغ بی‌دردی آنم که دم از مرهم زد

با خرد روز ازل بر سر سودا بودم

عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد

محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد

[...]

۹ بیت
قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد

نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد

کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد

نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد

آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت

[...]

۷ بیت
فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد

نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد

کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد

نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد

آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت

[...]

۶ بیت
فیض کاشانی
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت اول

 

در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش بهمه عالم زد

۱ بیت
قائم مقام فراهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد

آشیان دل یک سلسله را بر هم زد

بود از زلف پریشان توام خاطر جمع

فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد

تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد

[...]

۱۱ بیت
فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد ازین غیرت و برآدم زد

عقل می‌خواست کزین شعله چراغ افروزد

[...]

۴ بیت
رضاقلی خان هدایت
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

عقل کل تا، به قدم از من و از ما دم زد

جلوه حسن تو آن ما و منی بر هم زد

غیرت عشق بنازم که چو افروخت چراغ

شعله بر خرمن خاصان بنی آدم زد

مدعی خواست کند شرح غم عشق بیان

[...]

۸ بیت
حاجب شیرازی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم

 

تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد

آشیان دل صد سلسله را، برهم زد

تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد

آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد

تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز

[...]

۵ بیت
شاطر عباس صبوحی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

شاه ایران پس قرنی ز عدالت دم زد

رایت عدل مظفر به فلک پرچم زد

خیمه داد در ایوان بنی آدم زد

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

۲ بیت
ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۱ - پیام

 

عقل چون پای درین راه خم اندر خم زد

شعله در آب دوانید و جهان بر هم زد

کیمیاسازیِ او ریگ روان را زر کرد

بر دل سوخته اکسیر محبت کم زد

وای بر سادگی ما که فسونش خوردیم

[...]

۴ بیت
اقبال لاهوری
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

کس از آن زلف و از آن خال نیارد دم زد

که یکی راه ز شیطان و یکی ز آدم زد

خلق از مؤمن و کافر همه مفتون ویند

غمزه اش راه دل محرم و نامحرم زد

عقل بگذاشت بسی قاعده در کار ولی

[...]

۹ بیت
صغیر اصفهانی