چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد
سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست
با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار
هر دمش چشم من آب از مژه پرنم زد
وصل تو ملک سلیمان بود و لب خاتم
لب تعظیم خوش آن کس که بر آن خاتم زد
کعبه میخانه بود چشمه زمزم خم می
کفن خویش خوش آن زنده که بر زمزم زد
گر به دور لب جانبخش تو بودی عیسی
با وجود تو نیارستی از احیا دم زد
عیش پابوس تو تا یافت به عالم جامی
پشت پا بر طرب و عیش همه عالم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و به وصف معشوق میپردازد. شاعر به وحشت و شگفتی ناشی از زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که هر بار که صبا (باد) به موهای معشوق دست میزند، دلهای شوریده به هم میریزد. همچنین، اشاره به این دارد که عشق وصال معشوق، همانند ملک سلیمان مهم و ارزشمند است و کسانی که به او تعظیم میکنند، ارزشمندند. در ادامه، شاعر به نمادهایی مانند کعبه و چشمه زمزم اشاره میکند و این که عشق معشوق برتری پیدا میکند حتی بر احیاگرانی چون عیسی. در نهایت، شاعر بیان میکند که شادی و نوشیدن اشکال مختلف عیش و خوشی به پای عشق و زیبایی معشوق قربانی میشود.
هوش مصنوعی: و وقتی نسیم مانند شانهای در موهای پیچیدهٔ آن محبوب لابهلای هم زدن، گروهی از دلباختگان آشفته را به هم پیوست.
هوش مصنوعی: هر تار موی که با آن شانه به هم خورد، به جان من که در آن گره خورده، فشار بیشتری آورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از چهرهات غبار و کدری نشیند، چشم من هر لحظه به خاطر محبتات اشک میریزد.
هوش مصنوعی: پیوند عشق تو مانند سلطنت سلیمان است و لبانی که بر آن مهر گذاشته شده، نشانهی احترام و تکریم است؛ خوشا به حال کسی که بر آن مهر بوسه زده است.
هوش مصنوعی: کعبه، که محل عبادت است، در واقع میتواند به میخانهای تعبیر شود. چشمه زمزم نماد زندهنگهداشتن روح و هستی است. خوب است که فرد زنده و با ایمان، به این حقیقت پی ببرد که زندگی واقعی همانند نوشیدن از این چشمه است.
هوش مصنوعی: اگر لب زیبای تو در اطراف من بود، عیسی حتی با وجود تو نمیتوانست از احیا سخن بگوید.
هوش مصنوعی: در زندگی، هر کسی که به شادی و خوشی تو احترام بگذارد، میتواند تمام دنیا را به خاطر لذت و شادمانیاش کنار بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواست تا صورت خود را بنماید معشوق
خیمه در معرکه آب و گل آدم زد
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
[...]
هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
[...]
شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
[...]
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.