گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد

باید اول قدم خود به سر عالم زد

نزد رندان خرابات که صد جان به جویست

نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد

ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد

وه که بر زخم دو صد نیش ازان مرهم زد

بهر بی تابی ما بود که مشاطه صنع

تاب ها در سر آن طره خم در خم زد

صرصر عشق چو بر مزرع آفاق گذشت

خرمن صبر و شکیبایی ما برهم زد

بر در میکده عشق ملک راه نیافت

حاجبش دست چو بر سینه نامحرم زد

فانیا بار خودی زان بفکندم از دوش

که بآن بار در این راه قدم نارم زد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode