گنجور

 
ادیب الممالک

ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد

ای در دولت و کاخ شرف و درگه داد

ای بهشتی که تو را کرده مه آباد آباد

همگان راز من امروز بشارت‌ها باد

کاینک از تارک و انگشت شهنشاه عجم

شرف اندوزد دیهیم کی و خاتم جم

تاج کی زیب سر شاه جهان خواهد شد

فرق شه زینت دیهیم کیان خواهد شد

پرده بازی به پس پرده نهان خواهد شد

جنگ و ضدیت ملی ز میان خواهد شد

موقع وحدت مشروطه و استبداد است

جمع این هر دو مپندار که از اضداد است

زان که در هر صف و هر ملک به هر عهد و زمان

مردم دهر به سوی دو طریقند روان

آن یکی راست نظر سوی بزرگان و مهان

دیگری راست عقیدت که بشر شد یکسان

کیش اشراف‌پرستی بود از رسطالیس

وین تساوی بود از فکرت دیمقراطیس

اهل ایران که ز نیرنگ و خدیعت بری‌اند

هر متاعی را از ساده‌دلی مشتری‌اند

سود و سرمایه نسنجیده به سوداگری‌اند

صادق و صافی و بی‌غش چو زر جعفری‌اند

نه دمکراسی داشته و نه سوسیالیست

دو گروهند ولی مقصدشان بس عالی‌ست

فرقه‌ای راست عقیدت که در این عالم خاک

داد باید که از او رخت ستم گردد چاک

خسرو دادگر با هنر با ادراک

آیتی باشد از آن داور بخشنده پاک

شاه عادل به صف گیتی ظل الله است

دلش از پرتو الهام خدا آگاه است

فرقه دیگر گویند چه بیداد و چه داد

باید اندر خط شاهان سر تسلیم نهاد

ایزد پاک جهان را ز شهان کرد آباد

هست ازین روی جهان بنده و شاهان آزاد

سرزمینی که در آن شاه نباشد خوار است

آسمانی که در آن ماه نباشد تار است

لله الحمد یکی شد سخن هر دو گروه

صلح کردند و بشستند غبار اندوه

زین شه با خرد دادگر دادپژوه

پرتو داد درافتاده به دریا و به کوه

شه‌پرستان را شاهی‌ست فروزنده‌نژاد

دادجویان را باشد ملک کرسی داد

آفتابی‌ست در این چرخ مبینش ماهی

فیلسوفی‌ست بر این تخت مخوانش شاهی

عالم با هنری خسرو کار آگاهی

ملک با خردی شاه عدالت‌خواهی

پیش شاهان شه و نزد علما دانشمند

سیرش شرع‌شعار و سخنش عقل‌پسند

هله ای شاه‌پرستان به زمین بوس دهید

بوسه بر پای سریر جم و کاووس دهید

گوش بر غرش طبل و دهل و کوس دهید

عرض فخر و شرف و غیرت و ناموس دهید

کاین شهنشاه سزاوار پرستیدن ماست

شاه عادل را گر ما بپرستیم رواست

اولین شه که پی داد نهاد اندر ملک

مهرداد است که شد بانی داد اندر ملک

چون شد آن دادگر نیک‌نژاد اندر ملک

وارث تخت جم و تاج قباد اندر ملک

کاخ شوری و سنا کرد بنا در ایران

نام این هر دو گلستان شد و کنگاشستان

این بنا را ملک شرق به هم‌چشمی روم

هشت تا قدرت خود بر همه سازد معلوم

ساخت قصری چو بروج فلکی در آن بوم

اهل شوری را بنشاند در او همچو نجوم

برتری یافت از آن بر دول بیرونی

چیره شد بر ملک رومی و ماکادونی

خسرو ما سومین پادشه دادگر است

که از او دولت مشروطه به آیین و فر است

اولین شاه شه اشکانی والاگهر است

دومین شاه مظفر ملک نامور است

مهرداد سوم است این شه فرخنده‌نژاد

که رخش غیرت مهر است و دلش مخزن داد

روم و لاتین را زین پیش سناتو بوده است

سال‌ها در سر این کار هیاهو بوده است

مردمان را به سوی پارلمان رو بوده است

آتن از فکر سلن غیرت مینو بوده است

شاکمونی به صف هند و به چین کنفسیوس

ملک را زیور بستند ز قانون چو عروس

شد موسی به شهی نامزد از خیل رسل

کوفت در گنبد سن حدره به اعزاز دهل

زان سپس رست در این باغ ز هر گلبن گل

از عرب «حلف» به جا ماند و «قُرُلتی» ز مغول

تا کرمویل برافروخت ز مشروطه چراغ

مرغ آزادی شد نغمه‌سرا در صف باغ

شاه ایران پس قرنی ز عدالت دم زد

رایت عدل مظفر به فلک پرچم زد

خیمه داد در ایوان بنی آدم زد

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

جست از پرتو احمد فلک عدل ضیا

داد یزدان به نبیره کمر و تاج نیا

هرکه در ایران با فخر و شرف باشد جفت

نایب السلطنه را شکر و ثنا خواهد گفت

که بسی سال پی خدمت این خلق نخفت

گرد غم با مژه از چهره این ملک برفت

تاج شاهی را برداشت هشیوار و دلیر

همچو بهرام ز چنگال و ز دندان دو شیر

به سر دست نگه داشت که اندر سر شاه

نهد آن تاج چو بر فرق فلک افسر ماه

هر که بر همت و بر غیرت او کرد نگاه

گفت لاحول ولا قوة الا بالله

یک تن و این همه فن یک سر و این مایه خرد

قدرتی کرده در این خلقت شایان ایزد

شاه می‌خواست نهد تاج و زند تکیه به تخت

باد می‌خواست که بیرون کشد از ریشه درخت

حجت بالغه کند از تن هر باطل رخت

سست‌عهدان را مالید به سرپنجه سخت

کنیت احمدی آمد به هواخواهی اسم

«نایب السلطنه» شد جان شهنشه را جسم

لله الحمد بود فال شهنشه فیروز

که به سر تاج فریدونی ننهاده هنوز

فتنه داخله را نایره افتاد ز سوز

مژده عیش به گوش آیدمان روز به روز

نشنیدیم جز این شه به جهان شاه دگر

که بود نزد رعیت چو دل و جان و جگر

عن‌قریب است که این شاه بر اورنگ نیا

تکیه سازد فتد بر همه آفاق ضیا

وارث تاج کیان گردد و سالار و کیا

پست گردند درختان بر سروش چو گیا

نایب السلطنه فارغ شود از زحمت و رنج

بسپارد به خداوند جهان دولت و گنج