گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است

شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است

خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد

می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است

شاه انجم زکمین گاه افق بیرون تافت

[...]

ظهیر فاریابی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - وصف بزم و مدح اتابک مظفرالدین قزل ارسلان و سلطان ارسلان بن طغرل

 

الحق این جشن، نه جشن است که باغ ارم است

ارم از لطف مزاجش به وبا متهم است

نقش بند چمنش باد، ز چین لطف است

رنگریز ثمرش ماه ز چرخ کرم است

دامنش پر زر و سیم است که کان امل است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

خوی ترکان همه مایل به جفا و ستم است

آزمودیم بسی، ترک وفادار کم است

این بلایی ست نه ترکی ست به دنباله ی چشم

دل ز ما برد و گر جان بجهد مغتنم است

پیش او هم چو منی را چه محل باشد و قدر

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

یارب آن را که ز ما نیست خبر هیچ غم است

که بر آتش دلم از عارضه ی آن صنم است

صحتش باد خدایا که دریغ است به رنج

نازنینی که چو او در همه آفاق کم است

محرمی نیست که از من ببرد مکتوبی

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه خم است

زیر آن موی رخت از گل خندان چه کم است

چند گویی که مکن صورت جورم از چشم

مردم چشم تو خود صورت جور و ستم است

ما چو از زلف تو زنار ببستیم، اکنون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٩ - ایضاً له در مدح تاج الدین علی

 

آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است

وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است

قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی

یاور ملک عرب داور ملک عجم است

و آنکه تیغش بگه رزم ز خون دل خصم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

پرتو روی تو بر کسوت خوبی علم است

زلفت از غالیه بر ماه دو هفته رقم است

چون خم ابروی مشکین تو مانند هلال

شود انگشت نما سوره نون والقلم است

دهن تنگ تو چون لب بسخن بگشاید

[...]

ابن یمین
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - استقبال از بساطی سمرقندی

 

سروِ بالای تو در عالم خوبی علم است

خط تو بر ورق گل ز بنفشه رقم است

ما نه تنها به هوای دهنت خاک شدیم

هرکه از اهل وجود است به آخر عدم است

قدمی رنجه به پرسیدن ما کن که چو سرو

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

غرض از چاشنی عشق توام درد و غم است

ورنه زیر فلک اسباب تنعم چه کم است

هست بر مایده حسن بسی نعمت و ناز

قوت عاشق ز میان همه رنج و الم است

می زیم شاد دمی با تو دمی با یادت

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

درد می مرهم ریش دل بیمار غم است

ورنه از دولت ساقی می صافی چه کم است

وصل لذت ندهد تا نچشی زهر فراق

لذت عشق هم از چاشنی زهر غم است

درد جامی که رسد از تو غنیمت شمریم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - ایضا در جام شاه گوید

 

ساقیا جام تو از آب حیاتش چه کم است

می حیات ابد و ساغر می جام جم است

اینچه جام است و می صاف که از پرتو اوست

عکس خورشید که در آینه صبحدم است

اینچه نقشست و رقم اینچه سوادست و بیاض

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

کشته همت مردان بر مقصود دهد

زانکه باران گرم بر سرما دمبدم است

هر قصوری که بود از کمی همت ماست

ورنه از ابر کرم رحمت حق را چه کم است

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

نه همین قد من از بار غم دور خم است

خمی قامت گردون هم ازین بار غم است

ز سرور دل ما بی المان را چه خبر

پرده دار حرم ذوق نهانی الم است

پای در راه بلا نه که تقرب یابی

[...]

فضولی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

دلی که صید بتان گشت فارغ از ستم است

چو مرغ در قفس افتد، کبوتر حرم است

من از کجا و سر و برگ زندگی ز کجا

زمانه هرچه به من می کند، هنوز کم است

ز بس گرفته کناری ز خلق چون عنقا

[...]

سلیم تهرانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

با گدا خلق کن، دست سخایی درم است

خنده در رو، بدل گریه ابر کرم است

نشود صاحب خود را نرساند به جزا

ظلم را عادل اگر کس نشمارد ستم است

محو از صفحه گیتی شده امروز سخن

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴

 

روزیم محنت و منزلگه من درد و غم است

مهربانی ز حریفان طلبیدن ستم است

زین سخن درد من سوخته هر صبحدم است

عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳

 

بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است

چون پر طاووس یک‌عالم نگین‌بی‌خاتم است

هر دو عالم در غبار وهم توفان می‌کند

ازگهرتا بحر هرجا واشکافی بی‌نم است

گر حیا ورزد هوس آیینه‌دار آبروست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶

 

شوکت ‌شاهی‌ام از فیض‌ جنون ‌در قدم است

چشم زخمی نرسد آبله هم جام‌جم است

تاب الفت نتوان یافت به سررشتهٔ عمر

صبح وحشت‌زده را جوش‌‌نفس‌گرد رم است

کفر و دین در گره پیچ و خم یکدگرند

[...]

بیدل دهلوی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۱۴

 

گرچه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است

شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است

داب ارباب محبت نبود آسایش

لذت عاشق دل سوخته اندر الم است

به امید سر خود پای منه در ره عشق

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۱۶

 

گرچه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است

شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است

داب ارباب محبت نبود آسایش

لذت عاشق دل سوخته اندر الم است

به امید سر خود پای منه در ره عشق

[...]

خالد نقشبندی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode