گنجور

 
واعظ قزوینی

با گدا خلق کن، دست سخایی درم است

خنده در رو، بدل گریه ابر کرم است

نشود صاحب خود را نرساند به جزا

ظلم را عادل اگر کس نشمارد ستم است

محو از صفحه گیتی شده امروز سخن

آنکه گه حرف سخن میزند اکنون قلم است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode