گنجور

 
حکیم نزاری

خوی ترکان همه مایل به جفا و ستم است

آزمودیم بسی، ترک وفادار کم است

این بلایی ست نه ترکی ست به دنباله ی چشم

دل ز ما برد و گر جان بجهد مغتنم است

پیش او هم چو منی را چه محل باشد و قدر

خاصه ترکی که چنین معتبر و محتشم است

همچو من صد بکشد طره ی ترکم روزی

آخر آن سرزده زنگی بچگان را چه غم است

گر کند مملکت حسن مسلم چه عجب

ترک را دست ظفر بر عرب و بر عجم است

گر رخ ترک پری چهره موذن بیند

نیمه شب بانگ برآرد که مگر صبحدم است

گر چه هم صحبت عفریت غریب است پری

نسبت ترک و رقیبش به وجود و عدم است

ترک را عادت و خو غارت و قتل است ای یار

هر که با ترک رود ترک سر اول قدم است

راه پیمای نزاری اگرت حج باید

گل ستان حرم و خار مغیلان به هم است